جدول جو
جدول جو

معنی تاجریزی - جستجوی لغت در جدول جو

تاجریزی
گیاهی پایا علفی پرشاخه و بالارونده با برگ های پهن و دندانه دار، گل های سفید و میوه های ریز و سرخ رنگ شبیه دانۀ انگور که در کنارۀ جنگل ها و ساحل رودخانه ها می روید و بلندیش تا دو متر می رسد، جوشاندۀ ساقه های آن در طب قدیم به عنوان معرق و تصفیه کنندۀ خون در طب به کار می رفته، انگور روباه، روباه رزک، روباه رزه، روباه تربک، روس انگروه، روس انگرده، سکنگور، سگنگور، سگ انگور، روپاس، بارج، پارج، اورنج، اولنج، عنب الثعلب، لما، ثلثان، تاجریزی پیچ
تصویری از تاجریزی
تصویر تاجریزی
فرهنگ فارسی عمید
تاجریزی
گیاهی است که ثمرش در دوا استعمال میشود و نام عربیش عنب الثعلب است، (فرهنگ نظام)، گیاهی است که بتۀ آن تاذرعی باشد و میوۀ آن خوشه هایی است، هر حبۀ آن به اندازۀ نخودی کوچک در اول سبز و سپس سرخ شود و دانه هاخرد در درون آن و مزۀ آن بگوجه فرنگی شبیه باشد و آن را چون ملینی در دواها بکار برند، سگنگور، سگ انگور، (برهان) (انجمن آرا)، قوش اوزومی، اورنج، روبا، روباه تربک، حب الفنا، روسنکرده، روس انگرده، طولیدون، ثلثان، رزه، اولنج، ابرق، فنا، بارج، خرزهره، (برهان) (مؤید الفضلا)، عنب الثعلب، بفارسی سگ انگور و بترکی قوش ازومی (انگور مرغان) می نامند و در اصفهان تاج ریزی گویند و دارای انواع می باشد برّی و بستانی و هر یک از آن انواع نر و ماده می باشد و قسم نر او کاکنج است و نر بستانی مسمی به کاکنج بستانی و قسم نرجبلی مسمی به کاکنج منوم است و قسم مادۀ بری را عنب الثعلب مجنن نامند و قسم ماده بستانی بلغت مغربی فنا نامند، عنب الثعلب معروفست و از مطلق او مراد همین نوع است نبات او مابین شجر و گیاه و پر شاخ، و برگش مایل بسیاهی و عریضتر از برگ ریحان و دانۀ او زردمایل به سرخی و از نخود کوچکتر و با اندک شیرینی و لزوجه و تخم او سفید و بقدر خشخاش و قسم سیاه او غیرمستعمل است در دوم سرد و مایل بخشکی و نزد بعضی در اول سرد و تر و مستعمل دانۀ او است رادع و مبرد و ملطف و باقوه قابضه و مسکن تشنگی و رافع اورام حاره و چهار و قیه آب او با شکر محلل اورام باطنی و امراض احشا مسهل خلط مراری و رافع مغص و زحیر و ورم مقعد و استسقای حار و حقنۀ او جهت جنون و شری و تنقیۀ امعا و ضماد او جهت ورم معده و التهاب آن و سایر اعضاء و اورام حاره و باد سرخ و سوختگی آتش و زخم آبله وقروح ساعیه و سرطان متقرح و درد سر و عصارۀ او جهت تقویت باصره و فرزجۀ او جهت رفع سیلان حیض و رطوبات و طلای او با نمک جهت جرب و حکه و با نان جهت عزب و با روغن گل سرخ و سفیداب جهت جمیع اورام حاره و غرغرۀ او جهت ورم حلق و درد دندان بغایت مؤثر و بخور ونطول او جهت نزلات و قطور او جهت امراض گوش و بینی نافع و گویند مضر مثانه است و مصلحش قند و بدلش کاکنج و نزد بعضی بطباط و قدر شربتش تاپنج مثقال و در مطبوخات تاده مثقال و از آب او تا بیست مثقال و آب غیر مطبوخ او بغایت مقیّی ٔ است، (تحفۀ حکیم مؤمن)،
عنب الثعلب بپارسی سگ انگور گویند و هندویی کیواپی گویند، ارجانی گوید عنب الثعلب سرد و خشک و جگر را سود دارد و آماسها که بر مادۀ او از گرمی باشد منفعت کند و سیلان خون از رحم زنان دفع کند و آب او سده های جگر را بگشاید و آماسهای او را بنشاند و خوردن میوۀ او معتاد نیست بدان سبب که چون خورده شود از او اخلاط بد متولد شود، (ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی در معرفت ادویه مفرده) تاجریزی یا عنب الثعلب نباتی است از خانواده سلانه که در مزارع می روید برگهای آن بیضی شکل و سبز و تیره است مادۀ عاملۀ آن سولانین است که در ساقه و برگ یاسمن بری و جوانه های سیب زمینی نیز وجود دارد، سولانین خیلی کم در آب حل می شود طعم آن گس و مقدار استعمال آن دو سانتی گرم تا بیست سانتی گرم است، تاجریزی مناطق حاره مخدر قوی است ولی در نواحی معتدله از اثر تخدیرکننده آن خیلی کم می شود، استعمال این دارو از راه معدی متروک شده، جوشانده تاجریزی (50 گرم در هزار گرم) بعنوان مسکن موضعی بصورت کمپرس بکار رفته و تنقیۀ جوشانیدۀ آن مورد استعمال زیاد دارد، برگ تاجریزی از اجزای بم ترانکیل و پوپولئوم است، (کتاب درمانشناسی ج اول) تاجریزی تیرۀسولاناسه قسمت قابل مصرف:ساق (در ایران میوۀ آن مصرف می شود) مادۀ مؤثر: سولانین (کارآموزی داروسازی جنیدی ص 186)، بیشتر نباتات این تیره (تیره سولانه یا سولاناسه) علفی و بیش از1300 جنس دارند که در حدود 900 جنس آنها از نوع تاجریزی است، گل تاجریزی دارای پنج کاسبرگ بهم چسبیده و جام رنگین آن دارای پنج گلبرگ است که بهم بپوسته و در لبۀ آن پنج دندانه دیده می شود که نمایش گلبرگهاست شمارۀ پرچم های آن نیز پنج است که میله های آن از یکدیگر جدا ولی بساکها بسیار بهم نزدیک شده و لوله ای می سازند که کلاله مادگی ازوسط آن لوله بیرون آمده است و تخمدان آن مرکب از دوخانه است که بهم چسبیده و در هر یک از آنها تخمکهای بسیار است و پس از رسیدن میوه ای می سازد که ممکن است آبدار باشد ولی در داخل آن دانه های بسیار است و کاسۀ گل سبز رنگ همیشه در پایین میوه باقی مانده و ضخیم می شود یا کپسولی تشکیل دهد که برون بر آن خشک باشد، اغلب گیاهان این تیره دارای الکالوئیدهای سمی هستندکه در ساقه و برگ یا ریشه های آنها پراکنده است ولی ممکن است میوه های درشت آنها غیر سمی و خوراکی شوند وساقه های زیرزمینی آنها تکمه های پر از نشاسته بسازندکه خوراکی است، جنس های دستۀ اول که دارای هسته هستند از اینقرارند:
1 - تاجریزی سرخ دارای گلهای بنفش و میوه های قرمز که ملین است و تاجریزی سیاه که میوه های آن سیاه و سمی است، (گیاه شناسی گل گلاب صص 237 - 238)
لغت نامه دهخدا
تاجریزی
گیاهی است از تیره بادنجانیان که علفی است و بعض گونه هایش بصورت درختچه اند. برگهای آن پهن و گلهایش منظم و گل آذینش گرزن است. میوه اش سته میباشد انگور روباه عنب الثعلب
فرهنگ لغت هوشیار
تاجریزی
اکلیل الجلیل
تصویری از تاجریزی
تصویر تاجریزی
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تبریزی
تصویر تبریزی
از مردم تبریز، تهیه شده در تبریز،
در علم زیست شناسی سپیدار، درختی راست و بلند که پوست و چوب آن سفید است و در اغلب نقاط ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، چون تنه اش راست و صاف و بلند است در کارهای نجاری و ساختن سقف خانه ها و تیر و ستون چوبی به کار می رود، سفیدار، سفیددار، اسفیدار، پلت، پلخدار، سفیدپلت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاجریزی پیچ
تصویر تاجریزی پیچ
تاجریزی، گیاهی پایا علفی پرشاخه و بالارونده با برگ های پهن و دندانه دار، گل های سفید و میوه های ریز و سرخ رنگ شبیه دانۀ انگور که در کنارۀ جنگل ها و ساحل رودخانه ها می روید و بلندیش تا دو متر می رسد، جوشاندۀ ساقه های آن در طب قدیم به عنوان معرق و تصفیه کنندۀ خون در طب به کار می رفته، انگور روباه، روباه رزک، روباه رزه، روباه تربک، روس انگروه، روس انگرده، سکنگور، سگنگور، سگ انگور، روپاس، بارج، پارج، اورنج، اولنج، عنب الثعلب، لما، ثلثان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاریکی
تصویر تاریکی
تیرگی، سیاهی، ظلمت، جای تاریک، کنایه از پیچیدگی، کنایه از گمراهی، کنایه از ناراحتی، افسردگی
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
نوعی تاجریزی است. و انواع این پیچ در اغلب نقاط استپی ایران وجود دارد. (از درختان جنگلی ایران حبیب اﷲ ثابتی ص 61). تلثان، حلوه مرّه
لغت نامه دهخدا
ابن خلدون مینویسد: در شهر دمشق بتاریخ ابن کثیر دست یافتم و در ذیل حوادث سال 724 هجری قمری شرح حال باجریقی را بدین سان دیدم: شمس الدین محمد باجریقی کسی است که فرقۀ گمراه باجریقیه به وی منسوبست و شهرت دارد که ایشان منکر صانعاند. پدر باجریقی جمال الدین عبدالرحیم بن عمر موصلی مردی شایسته و از علمای شافعی بود ودر بعضی مدارس دمشق تدریس میکرد و پسر او در میان این فقیهان پرورش یافت و اندکی به کسب علم مشغول گردید سپس بطریقت سلوک روی آورد و گروهی که معتقد بطریقت او بودند ملازمت وی را اختیار کردند، سپس قاضی بریختن خون او فتوی داد و او بسوی مشرق گریخت. آنگاه دلایلی اقامه کرد بر اینکه میان او و گواهانی که بر خلاف وی گواهی داده اند دشمنی و عدوات خصوصی بوده است و در نتیجه قاضی حنبلی بمنع کشتن او رای داده است. و پس از آن مدت چند سال در قابون اقامت گزید و در شب چهارشنبه شانزدهم ربیعالاّخر سال 24 724) زندگانی را بدرود گفت. و ابن کثیر گوید: این ابیات از قصیدۀ باجریقی درباره جفر منظوم است:
’بشنو و حرف و حساب جمل و وصف را،
از روی فهم مرد ماهر هوشیار از بر کن
بیبرس بعد از خمسۀ آن از جام سیراب میشود
و حا و میم دلاور حمله وریست که بر روی خشت و آجر خوابیده است
دریغا بر جلّق (دمشق) که مصائبی بساحت آن میرسد
و مسجد جامع خدا را که چگونه بنیان نهاده اند ویران میسازند
دریغا بر آن شهرچقدر دشمنان دین پدید میآیند، چقدر میکشند
و چه بسیار خون عالمان و مردم عامی که ریخته میشود، و چه زاریها و شیونهاو چه اسارتها و تاراجها روی میدهد
و شهر را میسوزند و چه کسانی از جوان و پیر که دستخوش حریق میشوند و سراسر جهان و نواحی بسبب ایشان تیره و تاریک است، حتی کبوتران بر شاخه های درختان نوحه سرائی میکنند
ای مردمان آیا دین یار و یاوری ندارد؟
برخیزید و از هر سوی خواه دشت وخواه سنگلاخ بسوی شام بشتابید
ای مردم عرب عراق ومصر و صعید بشتابید، و کفر را با عزمی استوار در آن شهر نابود سازید’.
و همان مؤلف در ضمن بحث از ملاحم گوید: و نیز در مشرق بر ملحمۀ دیگری درباره اخبار آیندۀ دولت ترک آگاهی یافتم که منسوب به یکی از صوفیان موسوم به باجریقی است و سراسر آن دارای لغزهائی است از حروف مقطع و آغاز آن چنین است: ای همدم من ! اگر بخواهی اسرار جفر بر تو کشف شود که دانش وصی پدر حسن است بفهم و حرف و حساب جمل و وصف آنرا حفظ کن مانند یک آموزندۀ چابک و هوشمند...
و دارای ابیات بسیاریست که بظن قوی ساختگی است و نظیر اینگونه اشعار ساختگی در روزگار قدیم فراوان بوده است که کسانی آنها را بنام دیگری میسروده اند... و من از شیخ کمال الدین پیشوای حنفیه که از بیگانگان ساکن مصر بود درباره این ملحمه و باجریقی که صوفیان را به وی نسبت میدادند پرسش کردم و شیخ که بطریقت های آنان آگاه بود گفت: باجریقی از فرقۀ معروف قلندریه بوده است که تراشیدن ریش را بدعت کرده بودند، او درباره پادشاهان همعصر خود بطریق کشف سخن میگفته و بمردانی که آنها را میشناخته اشاره میکرده است و هریک از آن مردان را میدیده است برای آنکه بطور لغز از آنان تعبیر کند حروف معینی در ذهن خود می اندیشیده است و بوسیلۀ آن حروف بآنها اشاره میکرده است و چه بسا که با آنان قرار میگذاشته است منظور خود را در چند بیت کوتاه بسراید و آن وقت کسانی ابیات مزبور را از وی نقل میکرده و مردم با دلبستگی و علاقۀ فراوان آنها را فرامیگرفته و بمنزلۀ ملحمۀ مرموزی تلقی میکرده اند و سپس دروغگویان و جعل کنندگان در هر عصر بهمان سبک بر ابیات آن میافزوده و مردم را بگشودن رموز آنها سرگرم میساخته اند، در صورتی که حل رموز مزبور امری ممتنع است زیرا هر رمزی بوسیلۀ قانونی کشف میشود که قبلاً آنرا بشناسند و برای همان رمز وضع کنند و حال اینکه دلالت اینگونه حروف رابر مقصودی که از آنها اراده شده تنها همان گوینده میداند و مخصوص به اوست. من سخنان این مرد (شیخ کمال الدین) را همچون درمان شفابخشی یافتم که حالت تردیدآمیز مرا نسبت به ملحمۀ باجریقی بیقین مبدل ساخت. (ازمقدمۀ ابن خلدون ترجمه محمد پروین گنابادی ج 1 ص 685، 687، 690، 691). و رجوع به اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 526 شودXXX
لغت نامه دهخدا
فرانچسکو، حکیم و عالم و شاعر ایتالیائی، مولدوی بسال 1529 م، / 936 هجری قمری در جزیره خرسو (دالماسی)، او فلسفۀ ارسطو را مورد انتقاد سخت قرار داده است، وفات وی بسال 1597م، 1006/ هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا
ارغوانی رنگ، (ناظم الاطباء) (اشتنگاس)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
افشانی گنج و زر. (ناظم الاطباء). گنج افشانی. گنج پراکنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابریزی
تصویر ابریزی
منسوب به ابریز ذهب ابریزی زربی غش زرساو ذهب خالص ذهب ابریزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجیکی
تصویر تاجیکی
از مردم تاجیک، اهل تاجیکستان، لهجه ایست ایرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تیرگی سیاهی ظلمت، گرفتگی در هم فرو رفتن خطوط چهره بر اثر خشم و غم خشمگین شدن، جهل نادانی بی خبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
منسوب به تاریخ: جنبه تاریخی داستان تاریخی، قابل درج در تاریخ: (این واقعه تاریخی است)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به تبریز از مردم تبریز اهل تبریز، درختی از تیره بیدکه تنه آن مستقیم رشد میکند و کم شاخه است ازین جهت تنه این درخت مصارف مختلف دارد و بعنوان تیر چوبی برای پوشش بامها مورد استفاده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریکی
تصویر تاریکی
تیرگی، سیاهی، گرفتگی چهره در اثر خشم یا اندوه، جهل، نادانی، بی خبری، آشفتگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبریزی
تصویر تبریزی
اهل تبریز، درختی شبه صنوبر با تنه راست و بلند که رنگ پوست و چوبش سفید می باشد و بلندی اش تا 20 متر می رسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
قدیمی، بسیار قدیمی، سزاوار ثبت شدن در تاریخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاریکی
تصویر تاریکی
ظلمات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تاریکی
تصویر تاریکی
Bleakness, Darkness, Gloominess, Murkiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
Historical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تاریکی
تصویر تاریکی
уныние , тьма , мрак
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
исторический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تاریکی
تصویر تاریکی
Tristesse, Dunkelheit, Trübsinnigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
historisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تاریکی
تصویر تاریکی
сум , темрява , похмурість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
історичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تاریکی
تصویر تاریکی
smutek, ciemność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
historyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تاریکی
تصویر تاریکی
荒凉 , 黑暗 , 阴沉
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
历史的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تاریکی
تصویر تاریکی
desolação, escuridão, melancolia
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
histórico
دیکشنری فارسی به پرتغالی