- تاتوله
- ریسمانی که بر پای اسب و استر گذارند
معنی تاتوله - جستجوی لغت در جدول جو
- تاتوله
- حلقه و زنجیر یا ریسمانی که به پای چهارپایان یا زندانیان ببندند، بخو، تاتوره، داتوره
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حلقه و زنجیر یا ریسمانی که به پای چهارپایان یا زندانیان ببندند، بخو، داتوره، تاتوله
گیاهی یک ساله از تیرۀ بادمجانیان با برگ های درشت، بدبو و گل های شیپوری ارغوانی یا سفید که حاوی ماده ای سمّی به نام داتورین است و در معالجۀ آسم، تنگی نفس، تشنج و رماتیسم به کار می رود
گیاهی یک ساله از تیرۀ بادمجانیان با برگ های درشت، بدبو و گل های شیپوری ارغوانی یا سفید که حاوی ماده ای سمّی به نام داتورین است و در معالجۀ آسم، تنگی نفس، تشنج و رماتیسم به کار می رود
مکر، حیله، فریب، غدر، خدعه، دلام، نیرنگ، ترفند، اشکیل، گربه شانی، دستان، ترب، شید، ریو، دغلی، دویل، تنبل، کید، شکیل، ستاوه، چاره، کلک، گول، قلّاشی، تزویر، روغان، احتیال، حقّه، نارو برای مثال گر نه خاتوله خواهی آوردن / آنچه حیله ست و تنبل و دستان (دقیقی - ۱۰۳) ، دو دلی
گیاهی از تیره بادنجان با برگ های درشت و بدبو و گل های شیپوری قرمز یا سفید
کج دهان
کسی که دهانش کج شده باشد، کج دهان، برای مثال من پیرم و فالج همه پیدا شده بر من / تاتولم و کج بینی و کفته شده دندان (عسجدی - مجمع الفرس - تول)
کسی که دهانش کج شده باشد، گیج، بیهوش. خل، ابله
دیگ دهن فراخ حلواپزان، دیگ (مطلقا)
سوگند بخدا، قسم بخدا
منگوله، دستار
مهره پیچ
زن مقتول، کشته شده
طره و ریشۀ دستار، منگوله، شاشوله، برای مثال شاغولۀ دستار تو اینجا نخرند / دستار نگهدار و برو بر سر پیچ (ابن یمین - ۶۵۲)
شاغوله، طره و ریشۀ دستار، منگوله،
سرگشته، سرگردان، گیج، حیران، سرگشتگی، سرگردانی، برای مثال هیچ راحت می نبینم در سرود و رود تو / جز که از فریاد و زخمه ات خلق را کاتوره خاست (رودکی - ۵۲۱)
حلقه و زنجیر یا ریسمانی که به پای چهارپایان یا زندانیان ببندند، بخو، تاتوره، تاتوله
لاتینی تازی گشته از فاکتور سیاهه
دانشکده. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
هل. یا قاقله صغار. هل معمولی. یا قاقله کبار. هل سیلانی
سرگشته، حیران، سرگردان
خوراکی است و طرز تهیه آن چنین است: گوشت سینه گوسفند را خرد کنند و در کمی روغن سرخ نمایند. سپس آب در آن ریزند و مطابق گوشت لوبیای سفید و دو دانه پیاز (و اگر بخواهند یک دانه سیر) و نمک و فلفل بقدر لازم ریزند و یک دسته جعفری روی آن گذارند و طبخ کنند تا آب دیگ مانند سس غلیظ شود. آنگاه جعفری را خارج کنند و خوراک را در ظرف کشند
کوتاه، قد، پست قد، قد کوتاه
ماکوله در فارسی مونث ماکول: خوردنی خوراک خوار تار مونث ماکول جمع ماکولات
مونث مقتول کشته: مادینه مونث مقتول، جمع مقتولات
سرگین گاو
دستگاه خرمن کوبی
کوتاه قد، قدکوتاه
پاتابه
پاتیله
بافته ابریشمی منقش کار هندوستان
کوته بالا زن