جدول جو
جدول جو

معنی تاتاری - جستجوی لغت در جدول جو

تاتاری
از مردم تاتار، تهیه شده به وسیلۀ قوم تاتار
تصویری از تاتاری
تصویر تاتاری
فرهنگ فارسی عمید
تاتاری
منسوب به تاتار، رجوع به تاتار شود،
- اسب تاتاری، اسبهای تند رو را گویند، ترّ، اسب تاتاری تیزرو، جورف، اسب تاتاری تیزرو (منتهی الارب)،
- چشم تاتاری، چشم مورب و تنگ:
گفت کای تنگ چشم تاتاری
صید ما را بچشم می (در) ناری ؟
نظامی (هفت پیکر ص 109)،
- زبان تاتاری، زبانی است از گروه زبانهای ملتصق، رجوع به ایران باستان ص 11 شود،
- مشک تاتاری،مشکی که از ملک تاتار آرند، مشک بسیار خوب:
برده رونق به تیزبازاری
تار زلفش ز مشک تاتاری،
نظامی،
چنانکه تا بقیامت کسی نشان ندهد
بجز دهان فرنگی و مشک تاتاری،
سعدی،
رجوع به تتری شود
لغت نامه دهخدا
تاتاری
منسوب به تاتار از مردم تاتار، زبان تاتاران. یا اسب تاتاری. اسبی که در زمین تاتار نشو نما کند، اسب تیز رو. یا مشک تاتاری. مشکی که از بلاد تاتار آورند و آن بسیار نیک است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تامارا
تصویر تامارا
(دخترانه)
کاملا جستجو کن، کاملترین، نام حاکم گرجستان و دختر گیورکی سوم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تاتوره
تصویر تاتوره
حلقه و زنجیر یا ریسمانی که به پای چهارپایان یا زندانیان ببندند، بخو، داتوره، تاتوله
گیاهی یک ساله از تیرۀ بادمجانیان با برگ های درشت، بدبو و گل های شیپوری ارغوانی یا سفید که حاوی ماده ای سمّی به نام داتورین است و در معالجۀ آسم، تنگی نفس، تشنج و رماتیسم به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاتاری
تصویر لاتاری
نوعی بازی بخت آزمایی مثلاً بلیت لاتاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاتارچه
تصویر تاتارچه
تتارچه، نوعی تیر که پیکان مخصوصی داشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاتار
تصویر تاتار
مغول، هر یک از افراد این قوم، تتر، تتار
فرهنگ فارسی عمید
یکی از امرای ترک: تاتار شنبۀ بیست و سیم جمادی الاولی سنۀ خمس و تسعین و ستمائه ارسلان اغول را گرفته بیاوردند و هلاک کردند ... پادشاه اسلام روزپنجشنبه هفتم جمادی الاخر بعزم زیارت پیرابراهیم زاهد بر نشست ... ودر آن سال میان توقتا پادشاه اولوس قبچاق و بوقای پسر تاتار جنگ افتاده بود و بوقای بقتل آمده و کسان او متفرق گشته ... (تاریخ غازان ص 100)
لغت نامه دهخدا
نوعی بخت آزمائی و قرعه کشی است به اشکال مختلف و با ادوات و اسبابهای گوناگون که در آن شماره هائی را بین حضار تقسیم کنند و سپس شماره ای را برحسب اتفاق و تصادف بیرون کشند و آن با هر یک از نمرات توزیع شدۀ قبلی که موافق افتد دارندۀ آن شماره برنده شود و جایزۀ مقرر و معهود بدو دهند
لغت نامه دهخدا
یکی از انواع استخراج لعل را گویند وآن این است که بین سنگریزه ها و خاکهای حاصله از شکستگی کوهستانها را که بر اثر زلزله یا سیل بوجود می آید برای بدست آوردن لعل جستجو کنند، (الجماهر ص 83)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
منسوب به تتار. (ناظم الاطباء). تاتاری. تتری. که از سرزمین تاتار و یا تتار و تتر باشد. مردم تاتار و یا هرچیز منسوب بدان:
گل بهاری بت تتاری
نبیذ روشن چرا نیاری ؟
رودکی (از احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 2 ص 544).
دل باز ده بخوشی ورنه ز درگه شه
فردات خیلتاشی ترک آورم تتاری.
منوچهری.
در قطرۀ باران بهاری چه توان گفت
در نافۀ آهوی تتاری چه توان گفت.
سعدی.
چه باد خوش نفس بود اینکه بشکست
به یک دم قیمت مشک تتاری.
ابن یمین.
رجوع به تاتار وتتار و تتر شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز در 15 هزارگزی جنوب باختری خدا آفرین و 28/5 هزارگزی جادۀ شوسۀاهرکلیبر، کوهستانی، گرمسیر مالاریایی دارای 370 تن سکنه آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت گله داری، راه مالرو در دو محل بفاصله 2/5 هزارگزی بنام تاتار بالا و تاتار پائین مشهور و سکنۀ تاتار بالا 175 تن می باشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان ساری سوباسار بخش پلدشت شهرستان ماکو واقع در 34 هزارگزی شمال باختری پلدشت 10 هزارگزی شمال ارابه رو قره تپه به ماکو، دره، معتدل سالم با 25 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری صنایع دستی جاجیم بافی، راه مالرو، قشلاق ایل جلالی، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
محلی است در کنار راه بجنورد بگنبدقابوس بین قلعۀ میرو و بدرانلو در 327 هزارگزی مشهد
لغت نامه دهخدا
تتر و یا تتار نام قومی است بقول تامسن در قرن هشتم میلادی (دوم هجری) درکتبیه های ترکی ارخون نام دو طایفه از تاتار بنام ’سی تار’ و ’نه تاتار’ یاد شده در آن عصر مراد از نام مذکور مغول یا بخشی از مغول بود نه قومی ترک و بقول تامسن این تاتاران درجنوب غربی بایکال تا حدود ناحیۀ کرول سکنی داشتند، طرد ترکان از مغولستان کنونی و پیشرفت قبایل مغول مرتبط با تأسیس حکومت ختا (قراختائیان) است، محمود کاشغری (در نیمۀ دوم قرن پنجم هجری قمری) که از تاتار نام برده (I، 123) آگاه بود که زبان تاتار جز زبان ترکی است (I، 30)، بعض دسته های تاتار با قبایل ترک متحدشدند و در قسمت های غربی تر سکونت گزیدند، در حدود العالم تاتاران متعلق به تغزغز دانسته شده اند، در کتب مربوط به فتوحات مغول در قرن هفتم هجری همه جا (در چین و ممالک اسلامی و روسیه و اروپا) آنان بنام تاتار یاد شده اند، ابن الاثیر (چ ترنبرگ XII، 178 ببعد، 236ببعد) اسلاف چنگیز را بدین نام میخواند، رشیدالدین که گویا از مورد استعمال و وسعت مفهوم تاتار پیش از مغول آگاهی نداشته، تاتار را قومی خاص بجز مغول میداند که ساکن بویرنور (در جنوب شرقی کرول) بودند، از عصر فتوحات چنگیز، بسیاری ازقبایل تابع اوبنام ’مغول’ خوانده شدند و اساساً تاتاران بهمان اندازۀ مغولان نیرومند بودند و از این جهت بسیاری از اقوام این نام را بخود بستند، از این روست که امروز در ختای، هندوستان، چین، ماچین، قرقیزستان، کلار (لهستان)، باشقرد (هنگری)، دشت قبچاق، ممالک شمالی، اعراب بدوی، سوریه، مصر و ممالک مغرب نام تاتار را بهمه اقوام ترک اطلاق کنند، رجوع کنید به دائره المعارف اسلام: تاتار، بقلم بارتلد در زبانهای اروپایی تارتار گویند، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: این نام اصلا بقومی از اقوام مغول اطلاق میشد که صفوف پیشین لشکر چنگیزخان را تشکیل میدادند در قرون وسطی لفظ تاتار را مترادف مغول تلقی میکردند و در تواریخ عربی و فارسی به این معنی بکار برده شده، بعدها بطور تعمیم بتمام اقوام تورانی تاتار و بلاد شمالی را که مسکن آنان بوده تاتارستان خوانده اند، سپس به عدم صحت تعبیر مذکور پی برده آنرا ترک کرده اند، امروزه این کلمه را به یکی از اقوام و طوایف امت عظیمۀ ترک اطلاق نمایند و در حقیقت در اثر اختلاط و امتزاج و مناسبات ممتده از زمانهای قدیم، به مغولها بسیار نزدیک شده اند و تا درجه ای خون مغولی در رگهای اینان جریان دارد، و از این رو هم استحقاق این نام را پیدا کرده اند و با این حال از نظر لسان، اخلاق و عادات و جهات دیگر به ترکها نزدیک تر از مغولها میباشند، اینان در سوابق ایام در جاهائی که مشمول دایرۀ حکومت سلالۀ جوجی خان از فرزندان چنگیزخان بود در ممالک دولت دشت قبچاق می زیستند، و امروز در کریمه و غازان می زیند و تاتارهای کریمه و غازان نامیده می شوند، و همچنین نوغای ها و دیگر اقوام تاتار در روسیه اقامت دارند و در سواحل ولگا و سیبری زندگانی می کنند و زبان اصلی اینان به زبان ترکی عثمانی بیش از زبان جغتائی یعنی لهجۀ ترکان ترکستان شباهت دارد، وفقط از ازمنۀ قدیم به این طرف با اقوام دیگر اختلاطو امتزاجی نکرده اند، و از این رو سیما و خطوط چهرۀمخصوص به اقوام تورانی را بخوبی محافظت کرده اند امروز بیش از 2300000 تن در کشور روسیه زندگانی می کنند در روبریچه و ممالک عثمانی نیز تاتارهای بسیار میزیند که از کریمه به این نقاط مهاجرت گزیده اند و کتابهای بسیار در زبان خود دارند که مقدار کثیری از آنها در شهر غازان طبع و نشر شده و جمعی از جوانان تاتار به وحدت زبان تاتار و عثمانی می کوشند، مردمان فعال و آرامی هستند، قابلیت و استعداد کاملی برای قبول تمدن دارند چنانکه جملۀ سیاحان و جغرافیون به این معنی گواهی میدهند، در هر حال اینان از جنس ترک خالص می باشند و تعبیر سقیم ’تاتار’ بمناسبت تابعیت آنها بخانان چنگیزی بر آنها اطلاق شده - انتهی، تاتارها نخست قبیله ای بودند که در حدود قرن نهم میلادی در دره های ’این شان’ واقع در مغولستان می زیستند لکن از آن پس نام ایشان بر منچوها و مغولان و ترکان نیز اطلاق شد، چنگیزخان نیز از این قبیله پدید آمده است، (تمدن قدیم فوستل دکولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی ص 469)، تاتار جنسی از تغزغزند، (حدود العالم) : ... در شهور سنۀ ستین و خمسمائه خوارزمشاه محمد بن سلطان تکش، بخارا را بگرفت و باز ربض فرمود و فصیل زدند و هر دو را نو کردند و در شهور سنۀ سته عشره و ستمائه باز لشکر تاتار آمد و شهر را بگرفت و باز ویران شد، (تاریخ بخارا ص 42) : ... غفاری که نسیم لطفش مادۀ بقاء هر دوستار آمد، قهاری که جلد و عنفش تیغ آبدار تاتار گشت، (تاریخ جهانگشا ص 1)، و چون اقوام تاتار را خطی نبوده است بفرمود (چنگیز خان) تا از ایغوران کودکان مغولان خط درآموختند و آن یاساها و احکام بر طوامیر ثبت کردند وآنرا یاسانامۀ بزرگ خوانند و در خزانۀ معتبران پادشاه زادگان باشد ... (تاریخ جهانگشا چ قزوینی ج 1 ص 17) ... چون در عهد دولت چنگیزخان عرصۀ مملکت فسیح شد هر کس را موضع اقامت ایشان که یورت گویند تعیین کرده او تکین نویان را که برادر او بود و جماعت دیگر را از احفاد در حدود ختای نامزد کرد، و پسر بزرگتر توشی را از حدود قیالیغ و خوارزم تا اقصای سقسین و بلغار و از آن جانب تا آنجا که سم اسب تاتار رسیده است بدو داد، (تاریخ جهانگشا ص 31) ... و دهاقین و جمعی که استطاعت تحویل و انتقال نداشته باشند مقام سازند و بهر وقت که لشکر تاتار برسد بخدمت استقبال تلقی نمایند و بنفس و مال توقی، و شحنه قبول و فرمان ایشان رامشمول نمایند، (تاریخ جهانگشا ص 120) ... در اثنای آن حالت ترکمانی که قلاووز و دلیل سلطان بود نام او بوقا از گوشه بیرون تاخت و جمعی از تراکمه با او زده بودند بمغافصه خود را در شهر انداخت و جمعی که در موافقت و انقیاد لشکر تاتار مخالفت نمودند با او مطابقت کردند و نقیب نقاب امارت از چهره بگشاد و تراکمۀ آن حدود روی بدونهادند ... (تاریخ جهانگشا چ قزوینی ج 1 ص 121) ... چون بر این هیأت بکنار نشابور رسید (سلطان محمد) شب دوازدهم صفر سنۀ سبع عشره و ستمایۀ در شهر آمد و از غایت ترسی که بر او غالب بود دائماً مردم را از لشکر تاتار می ترسانید و بر تخریب قلاع که در ایام دولت فرموده بود تأسف فرا می نمود، (تاریخ جهانگشا چ قزوینی ج 1 ص 134) ... در زمانی که لشکر اسلام به تسخیر ولایت خراسان آمدند اجداد او (امیر مبارزالدین محمد بن المظفر بن المنصور بن الحاجی) از دیار عرب بدان جانب آمدند و در آن وقت که لشکر تاتار بولایت خراسان آمدند او بطرف یزد آمد وجود همایون پادشاه اسلام غازان خان در طوفان طوارق و حدثان کفیل مصالح و مناجح بندگان سبب امن و امان عالمیان کرد تا هزاران نفوس پاک را از آسیب شکنجه و نهیب سرپنجۀ تاتار کفار مصون گردانید، (تاریخ غازان ص 78) ... چون ماروچاق واتک محل سکنای تو و طایفۀ تاتاریه و نزدیک بسرزمین اوزبکیه است جماعت تاتار، الوس خود را برداشته در آن مکان مستقیم و هر گاه جماعت مذکوره ارادۀ فساد نماینددر تنبیه آنها کوشیده حقیقت را هر روزه بعرض اقدس رسانند ... (مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص 42) ... مأمورین با توپخانه و سپاه از راه فراه روانه شده الوس تاتار را نیز با خود متفق کرده در ورود به ظاهر هرات تیمورخان از ورود لشکر مطلع شده با جمعیت خود به مقابله آمده و حرب صعب در میان فریقین اتفاق افتاد، (مجمل التواریخ گلستانه ص 49)، رجوع به ’تاریخ ادبی ایران’ پرفسور ادوارد برون ج 1 ص 86 و تاریخ ادبیات برون ج 4 ص 1، 82 و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2119، 2187، 2255، 2574 و غزالی نامۀ جلال همایی ص 137 و سبک شناسی بهار ج 3 ص 1، 3، 7، 27، 52، 172 شود، ولایتی است که مشک خوب از آنجا آورند و ترکان آنجا را نیز گویند، (برهان)، نام ولایتی مشک خیز که منسوب به پیکان تتر (ظ: ترکان تتر) چه تتار و تتر در او لغت است، (شرفنامۀ منیری)، مشک تاتاری و قرقزی و قرقیزی که خرخزی نیز گویند از آنجا تاچین خیزد، (آنندراج)، و آهوی تتار بهمین مناسبت معروف است:
هم گوهر تن داری هم گوهر نسبت
مشک است در آنجا که بود آهوی تاتار،
منوچهری،
نه در پر و منقار رنگین سرشته
چو گل مشک خرخیز و تاتار دارد،
ناصرخسرو،
از گرد راهش آسمان تر مغز گشته آنچنان
کز عطسۀ مغزش جهان پر مشک تتار آمده،
خاقانی،
آهوی تاتار را سازد اسیر
چشم جادو خیز و عنبر موی تو،
خاقانی،
چو بر سنبل چرد آهوی تاتار
نسیمش بوی مشک آرد ببازار،
نظامی،
عود می سوزند یا گل میدمد در بوستان
دوستان، یا کاروان مشک تاتار آمده ست،
سعدی (دیوان چ مصفا ص 367)
نام طایفه ای است بزرگ از ترکستان و اصل آن از اولاد تاتارخان بوده اندو تاتارخان برادر مغول خان و اولاد این دو، بنی اعمام یکدیگر و بمرور، بسیار شده اند و تاتار را تار تاری و تتار و تتر نیز گفته اند، (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جاداری
تصویر جاداری
فراخی گشادگی وسعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحتانی
تصویر تحتانی
زیرین و زیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهاتری
تصویر تهاتری
پایاپایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنتاری
تصویر زنتاری
تازی گشته از دیسانتری خونروش از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجوری
تصویر تاجوری
تاج داری، سلطنت پادشاهی بزرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجداری
تصویر تاجداری
حالت و کیفیت تاجدار تاجوری، پادشاهی سلطنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابانی
تصویر تابانی
درخشانی تلا لو، لغزندگی نسویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارتار
تصویر تارتار
ریزه ریزه و پاره پاره و ذره ذره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیماری
تصویر تیماری
اندوهگینی، گرفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باتاوی
تصویر باتاوی
تو سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باباری
تصویر باباری
پارسی تازی گشته پلپل
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به بازار مردم بازار اهل بازار سوقه، مبتذل اثری که در آن رعایت اصول نشده و خالی از حس و حساب باشد اثری که فقط بمنظور انتفاع ساخته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاتار
تصویر تاتار
نام تیره ای از ترکان فرزندان تاتار خان برادر مغول خان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاتاری
تصویر لاتاری
بخت آزمایی. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاتار
تصویر تاتار
نامی که در گذشته به مغول اطلاق می شد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاتاری
تصویر لاتاری
نوعی بخت آزمایی و قرعه کشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داشتاری
تصویر داشتاری
مالکیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحتانی
تصویر تحتانی
زیرین
فرهنگ واژه فارسی سره
بخت آزمایی، قرعه، قمار، لاتار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تتار، مغول، مغول تبار، تتر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
لاتاری: وسوسه های تسکین دهنده - لوک اویتنهاو
فرهنگ جامع تعبیر خواب