- تابانی
- درخشانی تلا لو، لغزندگی نسویی
معنی تابانی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بتابش داشتن بتافتن داشتن، گرم کردن تنور و غیره، تاب دادن پیچ دادن
((دَ))
فرهنگ فارسی معین
روشن ساختن، برافروختن، تاب دادن، پیچ و خم دادن، گرم کردن، تافتن، اعراض کردن، تاباندن
ساخت و پاخت، سازش
روشن و براق، جلادار
با یکدیگر قراری نهادن، نهانی پیمان بستن
تابنده، درخشان، روشن، روشنایی دهنده، بن مضارع تاباندن، برافروخته
با هم سازش کردن و هم دست شدن برای اقدام به امری
روشن، درخشان
زیرین
سه چنگی سازنده بلبان
صحرائی، صحرا نشینی
نام تیره های از ترکمانان
عمل و شغل باغبان حفاظت و نگاهبانی از باغ
نگاهبانی دژ، پاسبانی دژ
شغل ومنصب دربان
بزرگمرد
ائتکال
ترجمه
همچون بادبان بودن و عمل کردن مجازا بسرعت بردن، کشتی رانی
پارسی تازی گشته پلپل
لباسی که آب در آن نفوذ نکند و هنگام باریدن برف و باران آنرا بر تن می کنند
نگهبانی ده، کدخدائی
شتربانی ساروانی
منسوب به ساسان از خانواده ساسان
منسوب به سامان (خدات) از خاندان سامانیان
منسوب به خاقان سلطانی
زیرین و زیری
ترکی بیستگانی (مستمری)، بر کشیدگی
میوه ای شبیه به شفتالو، زرد آلو، شلیل