جدول جو
جدول جو

معنی تابانوس - جستجوی لغت در جدول جو

تابانوس
خرمگس، مگس بزرگ که از خون پستانداران بزرگ تغذیه میکند
لغت نامه دهخدا
تابانوس
خرمگس
تصویری از تابانوس
تصویر تابانوس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
درخشان و روشن ساختن، برافروختن، گرم کردن
تاب دادن، پیچ دادن
فرهنگ فارسی عمید
تخیانوس، نام برکۀ بزرگی است در سنجاق و قضای سیروز از ولایت سلانیک و قریه ای هم بهمین نام در ساحل غربی آن هست، برکۀ مزبور از توسع و سرشار شدن نهر قره سو در دشت سیروز ایجاد شده است و آن در جنوب شهر مذکور از طرف شمال غربی بسوی شرقی امتداد می یابد، در موسم زمستان و مواقع بارانی اکثر جهات دشت را فراگیرد و از همین جهت طول و عرض ثابتی نداردولی در هر حال طولش از 35 و عرض اعظمش از 70هزار گزکمتر نیست، خشک کردن این دریاچه موجب تزاید کامل محصولات دشت سیروز میگردد و لذا چندین سال قبل امتیاز شروع به این کار داده شده است، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
یکی از صاحب منصبان دولت روم در زمان آنتونیوس، آنتونیوس قشون خود را مجبور کردحرکت کنند و ارمنستان را در طرف چپ خود گذاشته به آذربایجان در آمد و آنرا غارت کرد، او آلات محاصره و قلعه گیری را بر سیصد ارابه حمل کرده بود، در میان این آلات اسبابی داشت که طول آن هشتاد پابود و اگر یکی ازاین آلات می شکست مرمت آن امکان نداشت ... آنتونیوس بقدری شتاب در شروع به جنگ داشت که این ماشین آلات را باعث کندی دانسته آنها را در تحت نظارت صاحب منصبی تاتیانوس نام در محلی گذارد، (ایران باستان ص 2355)،
... پارتیها تاتیانوس را محاصره کردند واو باده هزار نفر در حین جنگ کشته شد، (ایران باستان ص 2356) ... این نتیجه باعث دماغ سوختگی و یأس عمومی رومیها گردید، زیرا میدیدند که عده کشتگان پارتی اینقدر کم است و حال آنکه پارتیها وقتی تاتیانوس رامحاصره کردند آنهمه سپاه رومی را کشتند، (ایران باستان ص 2357)، دیو کاسیوس (مورخ) اسم این سردار را چنین نوشته: اپیوس ستاتیانوس، ولی پلوتارک اسم او را تاتیانوس ذکر کرده، (ایران باستان حاشیۀ ص 2372)
لغت نامه دهخدا
مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: نام گلهای باستانی یعنی مردم قدیم فرانسه است و معبودی بهمین نام داشتند که وی را موکل بر رعد می پنداشتند و به احتمال قوی این همان رب ّالنوعی است که ژرمن های باستانی آنرا ’تور’ می نامیدند
لغت نامه دهخدا
برادر و سپهسالار امپراطور روم و سفیر وی به ایران در دوران پادشاهی خسروپرویز، این نام در شاهنامه تصحیف شده و بصورت ’نیاطوس’ ضبط گردیده، محمد معین در مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی آرد: این نام (نیاطوس) باید تایادوس = تئودوسیوس باشد، (یشتها ج 1 ص 560 حاشیه)، همین نام در تاریخ بی نام سریانی درباره دورۀ ساسانیان فئودوسیوس آمده، (مجلۀ پیام نو سال سوم شمارۀ 2 ص 56 و 58) :
بیامد نیاطوس با رومیان
نشسته برفیلسوفان به خوان،
فردوسی،
نیاطوس کان دید انداخت نان
ز آشفتگی باز پس شد ز خوان،
فردوسی،
رجوع به نیاطوس و ولف ص 829 شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان الند بخش حومه شهرستان خوی. 65 هزارگزی شمال باختری خوی و 8 هزارگزی جنوب راه ارابه رو خان به ملحملی دره و کوهستانی سردسیر. سکنۀ آن 36 تن. سنی کردی. آب آن از چشمه. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است و راه مالرودارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
از خدایان قدیم یونان و فرزند ’اوکسیلوس’ است و اوکسیلوس با خواهر خود ’هامادریاس’ ازدواج کرد و الهه های درختان مانند ’کاریا’ و ’بالانوس’ و ’کرانیا’ و... از این وصلت بوجود آمدند که نام آنان را صورت لاتین نام درختانی مانند گردو و توت و انگور و انجیر و غیره بخاطر می آورد. رجوع شود بفرهنگ اساطیر یونان تألیف دکتر بهمنش ص 662، به زبان هندی خوشبوی را گویند. (فرهنگ جهانگیری) ، آهنی که بدان ماهی شکار کنند. (یادداشت مؤلف). قلاب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
سخت افروختن، تابانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامانوس
تصویر نامانوس
غیر معتاد، نا آشنا ناشناس نا آشنا خوناگرفته ناآشناناشناخته: (بدین وضع نامعهود و طریق نامالوف آمدن برسبیل تفرد وتجرد موجب نیست ک {یاکلمات (لغات) نامانوس. کلمات (لغات) دور از ذهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
((دَ))
روشن ساختن، برافروختن، تاب دادن، پیچ و خم دادن، گرم کردن، تافتن، اعراض کردن، تابانیدن
فرهنگ فارسی معین
هر یک از دو توده خاکستری که در طرفین بطن سوم مغز قرار دارد و بخشی از دیواره جانبی حفره بطن سوم را تشکیل می دهد، نهنج (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
يشرق
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
Irradiate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
irradier
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
bestrahlen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
방사하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
تابش کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
বিকিরণ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
mionzi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
ışınlamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
放射線を照射する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
опромінювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
להקרין
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
विकिरण करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
memancarkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
ฉายรังสี
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
облучать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
irradiar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
irradiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
irradiar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
辐射
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
napromieniować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تاباندن
تصویر تاباندن
bestralen
دیکشنری فارسی به هلندی