مأخوذ از فرانسه و متداول در کتب علمی فارسی امروز، منسوب به تئوری. راجع و متعلق به علم نظری: احکام تئوریک هنگامی ارزنده اند که در عمل بکار آیند. رجوع به تئوری شود
مأخوذ از فرانسه و متداول در کتب علمی فارسی امروز، منسوب به تئوری. راجع و متعلق به علم نظری: احکام تئوریک هنگامی ارزنده اند که در عمل بکار آیند. رجوع به تئوری شود
نظریۀ علمی اثبات نشده که برای تحلیل و بررسی پدیده ها به کار می رود، فرضیه، فکر و ایده ای که در چارچوب تحلیل های ذهنی درست به نظر برسد ولی به وسیلۀ مشاهدات عینی تایید نشده باشد، ایدۀ غیرواقعی، خیال پرداز آنه و موهوم
نظریۀ علمی اثبات نشده که برای تحلیل و بررسی پدیده ها به کار می رود، فرضیه، فکر و ایده ای که در چارچوب تحلیل های ذهنی درست به نظر برسد ولی به وسیلۀ مشاهدات عینی تایید نشده باشد، ایدۀ غیرواقعی، خیال پرداز آنه و موهوم
تئوروی (برابر خرداد) یکی از شش حامل شر اهریمن در مقابل امشاسپندان. موجب اتلاف و فساد و شکست و گرسنگی و تشنگی و شریک ’زئی ریش’ (برابر امرداد) است. (مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی تألیف محمد معین ص 163)
تئوروی (برابر خرداد) یکی از شش حامل شر اهریمن در مقابل امشاسپندان. موجب اتلاف و فساد و شکست و گرسنگی و تشنگی و شریک ’زئی ریش’ (برابر امرداد) است. (مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی تألیف محمد معین ص 163)
شاعر یونانی است که در حدود سالهای 300 تا 310 قبل از میلاد متولد شد. از او است: ’منظومه ها’ و ’کتیبه ها’. وی مبتکر اشعار روستایی است. در آثار وی حساسیت، قدرت تصور، مشاهدات واقعی و قدرت درک مشهود است و از شاعران ردیف نخستین میباشد
شاعر یونانی است که در حدود سالهای 300 تا 310 قبل از میلاد متولد شد. از او است: ’منظومه ها’ و ’کتیبه ها’. وی مبتکر اشعار روستایی است. در آثار وی حساسیت، قدرت تصور، مشاهدات واقعی و قدرت درک مشهود است و از شاعران ردیف نخستین میباشد
دف بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 307) دف. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). در بعضی از فرهنگها بمعنی دف مرقوم است. (فرهنگ جهانگیری). دف و دایره را نیز گویند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). اسدی در فرهنگ خود این لفظ را بمعنی دف ضبط کرده... شعر حکیم غمناک را شاهد آورده. (فرهنگ نظام). و این لغت در اصل تبیره اک بوده یعنی تبیرۀ کوچک. (انجمن آرا) (آنندراج) : آن خرپدرت بدشت خاشاک زدی مامات دف دورویه چالاک زدی آن بر سر گورها تبارک خواندی وین بر در خانه ها تبوراک زدی. (منسوب به رودکی) (از احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 3 ص 1046). یاد نکنی چون همی از روزگار پیشتر تو تبوراکی بدست و من یکی بربط بچنگ. حکیم غمناک (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 307). ، طبلی باشد کوچک که مزارعان به جهت رمانیدن جانوران از کشتزار نوازند. (از فرهنگ جهانگیری) (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ نظام) (از غیاث اللغات) : خود تبوراک است این تهدیدها پیش آنچه دیده ست این دیدها. مولوی (مثنوی چ خاور ص 203). پیش او چبود تبوراک تو طفل که کشد اوطبل سلطان بیست کفل. مولوی (ایضاً). ، نام دو چوبی است که مزارعان بر یکدیگر زنند که تا مرغان بگریرند. (غیاث اللغات) ، قسمی از نی که درویشان می نواختند. (فرهنگ نظام) ، بمعنی غربال هم آمده است. (برهان) (غیاث اللغات) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). آوندی است و قیل بدانچه آرد بیزند. (شرفنامۀ منیری) ، طبقی باشد پهن و بزرگ از چوب ساخته که بقالان اجناس و نانبایان نان در آن نهند. (برهان). تبنگ. (فرهنگ جهانگیری). طبق پهن حلوائیان. (فرهنگ رشیدی). طبق. (انجمن آرا) (آنندراج). طبق چوبین پهن و بزرگ که نان و اجناس بقالی در آن نهند. (ناظم الاطباء). طبق که لفظ دیگرش تبنگ است. (فرهنگ نظام) ، خوان. (غیاث اللغات) ، کفچۀ آهنی. (غیاث اللغات)
دف بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 307) دف. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). در بعضی از فرهنگها بمعنی دف مرقوم است. (فرهنگ جهانگیری). دف و دایره را نیز گویند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). اسدی در فرهنگ خود این لفظ را بمعنی دف ضبط کرده... شعر حکیم غمناک را شاهد آورده. (فرهنگ نظام). و این لغت در اصل تبیره اک بوده یعنی تبیرۀ کوچک. (انجمن آرا) (آنندراج) : آن خرپدرت بدشت خاشاک زدی مامات دف دورویه چالاک زدی آن بر سر گورها تبارک خواندی وین بر در خانه ها تبوراک زدی. (منسوب به رودکی) (از احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 3 ص 1046). یاد نکنی چون همی از روزگار پیشتر تو تبوراکی بدست و من یکی بربط بچنگ. حکیم غمناک (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 307). ، طبلی باشد کوچک که مزارعان به جهت رمانیدن جانوران از کشتزار نوازند. (از فرهنگ جهانگیری) (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ نظام) (از غیاث اللغات) : خود تبوراک است این تهدیدها پیش آنچه دیده ست این دیدها. مولوی (مثنوی چ خاور ص 203). پیش او چبود تبوراک تو طفل که کشد اوطبل سلطان بیست کفل. مولوی (ایضاً). ، نام دو چوبی است که مزارعان بر یکدیگر زنند که تا مرغان بگریرند. (غیاث اللغات) ، قسمی از نی که درویشان می نواختند. (فرهنگ نظام) ، بمعنی غربال هم آمده است. (برهان) (غیاث اللغات) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). آوندی است و قیل بدانچه آرد بیزند. (شرفنامۀ منیری) ، طبقی باشد پهن و بزرگ از چوب ساخته که بقالان اجناس و نانبایان نان در آن نهند. (برهان). تبنگ. (فرهنگ جهانگیری). طبق پهن حلوائیان. (فرهنگ رشیدی). طبق. (انجمن آرا) (آنندراج). طبق چوبین پهن و بزرگ که نان و اجناس بقالی در آن نهند. (ناظم الاطباء). طبق که لفظ دیگرش تبنگ است. (فرهنگ نظام) ، خوان. (غیاث اللغات) ، کفچۀ آهنی. (غیاث اللغات)
مأخوذ از زبان فرانسه و متداول در فارسی امروز. این کلمه از ریشه یونانی ’تئوریا’ است و بمعنی شناسایی یک علم که بر پایۀ تحصیل و تتبع بحاصل آمده باشد و برای تحقق دادن احکام عملی بکار رود. عقیدۀ منظم. نظریۀ علمی. دلایل علمی در موضوعی خاص. - تئوری پولتیک، نظریۀ سیاسی. - تئوری نظامی، اصول تعلیمات نظام و رساله ای که شامل این اصول باشد
مأخوذ از زبان فرانسه و متداول در فارسی امروز. این کلمه از ریشه یونانی ’تئوریا’ است و بمعنی شناسایی یک علم که بر پایۀ تحصیل و تتبع بحاصل آمده باشد و برای تحقق دادن احکام عملی بکار رود. عقیدۀ منظم. نظریۀ علمی. دلایل علمی در موضوعی خاص. - تئوری پولتیک، نظریۀ سیاسی. - تئوری نظامی، اصول تعلیمات نظام و رساله ای که شامل این اصول باشد
حرکت دادن، جنبش و اضطراب آغار نه او خواهش پذیرد هرگز از من - نه آغارش پذیرد زآب آهن ور غلانیدن جنباندن هنگژ هاچش نوانش -1 جنبانیدن بجنبش آوردن بر آغالیدن، انگیزش ترغیب، جمع تحریکات
حرکت دادن، جنبش و اضطراب آغار نه او خواهش پذیرد هرگز از من - نه آغارش پذیرد زآب آهن ور غلانیدن جنباندن هنگژ هاچش نوانش -1 جنبانیدن بجنبش آوردن بر آغالیدن، انگیزش ترغیب، جمع تحریکات