جدول جو
جدول جو

معنی تئوریک

تئوریک((تِ ئُ))
مربوط به نظریه، غیرتجربی، نظری (واژه فرهنگستان)
تصویری از تئوریک
تصویر تئوریک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تئوریک

تئوریک

تئوریک
مأخوذ از فرانسه و متداول در کتب علمی فارسی امروز، منسوب به تئوری. راجع و متعلق به علم نظری: احکام تئوریک هنگامی ارزنده اند که در عمل بکار آیند. رجوع به تئوری شود
لغت نامه دهخدا

تئوری

تئوری
علم نظری، فرضیه، مجموعه معلومات که بعضی امور و حوادث را تشریح می کند، نظریه (واژه فرهنگستان)
تئوری
فرهنگ فارسی معین

تئوری

تئوری
نظریۀ علمی اثبات نشده که برای تحلیل و بررسی پدیده ها به کار می رود، فرضیه، فکر و ایده ای که در چارچوب تحلیل های ذهنی درست به نظر برسد ولی به وسیلۀ مشاهدات عینی تایید نشده باشد، ایدۀ غیرواقعی، خیال پرداز آنه و موهوم
فرهنگ فارسی عمید

تئوری

تئوری
مأخوذ از زبان فرانسه و متداول در فارسی امروز. این کلمه از ریشه یونانی ’تئوریا’ است و بمعنی شناسایی یک علم که بر پایۀ تحصیل و تتبع بحاصل آمده باشد و برای تحقق دادن احکام عملی بکار رود. عقیدۀ منظم. نظریۀ علمی. دلایل علمی در موضوعی خاص.
- تئوری پولتیک، نظریۀ سیاسی.
- تئوری نظامی، اصول تعلیمات نظام و رساله ای که شامل این اصول باشد
لغت نامه دهخدا

توریک

توریک
حیال ورک گردانیدن رسن و پالان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بر سرین ستور برنشستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بر سرون ستورنشستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، دوتا کردن پا بر ستور و بر یک سرین نشستن بر زین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یک سرون بر زین نهادن. (تاج المصادر بیهقی). سرون بر پشت ستور نهادن. (زوزنی) ، درگذشتن از کوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لبید گوید: و ورکن بالسوبان یعلمون متنه، ای عدلن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، توانا شدن بر کاری، واجب ولازم گردانیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گناهی بر کسی نهادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). گناه بر دیگری نهادن. یقال: ورّک فلان ذنبه علی غیره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) : من ورک ذنبه علی اﷲ فقد کفر. (اقرب الموارد) ، در یمین نیت کردن حالف خلاف نیت مستحلف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا