تاطﱡر خم گردیدن و کج شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خود را در بند داشتن، خانه نشین شدن زن و ناکدخدا ماندن زن در خانه پدر و مادر خود تا مدتی. (منتهی الارب). رجوع به تاءطﱡر شود
تَاَطﱡر خم گردیدن و کج شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خود را در بند داشتن، خانه نشین شدن زن و ناکدخدا ماندن زن در خانه پدر و مادر خود تا مدتی. (منتهی الارب). رجوع به تَاءَطﱡر شود
شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). شکافته گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آشکار شدن برگ شاخ درخت. (از اقرب الموارد) ، شکافته شدن زمین بهنگام سر برآوردن رستنیها از آن. (از اقرب الموارد)
شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). شکافته گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آشکار شدن برگ شاخ درخت. (از اقرب الموارد) ، شکافته شدن زمین بهنگام سر برآوردن رستنیها از آن. (از اقرب الموارد)
در زمین بشدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بشتافتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). شتابی کردن مرغ وقت فرود آمدن، برهمدیگر پیشی گیران آمدن اسبان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به شدت اسب دوانیدن به سوی باران. (از اقرب الموارد) ، پیش آمدن باران را و بشدن در آن یا در سردی آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: خرج متمطراً، ای متعرضاً له. (اقرب الموارد) ، باران خواستن. یقال: خرجوا یتمطرون اﷲ، ای یسالونه انزال المطر. (از اقرب الموارد)
در زمین بشدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بشتافتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). شتابی کردن مرغ وقت فرود آمدن، برهمدیگر پیشی گیران آمدن اسبان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به شدت اسب دوانیدن به سوی باران. (از اقرب الموارد) ، پیش آمدن باران را و بشدن در آن یا در سردی آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: خرج متمطراً، ای متعرضاً له. (اقرب الموارد) ، باران خواستن. یقال: خرجوا یتمطرون اﷲ، ای یساَلونه انزال المطر. (از اقرب الموارد)
گذشتن و تجاوز کردن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تخطره شر فلان، یعنی گذشت از شر او. چنین است در نسخ وصحیح تخطراه است چنانکه در گفتۀ عدی بن زید آمده: و بعینیک کل ذاک تخطرا- ک و تمضیک نبلهم فی النبال. گفته اند: تخطراک و تخطاک به یک معنی است و ابوسعیدصورت دوم یعنی تخطاک را روایت کرده و تخطراک را رد کرده است و دیگری گفته: تخطرانی شر فلان و تخطانی، یعنی شر او از من گذشت. (از تاج العروس ج 3 ص 185). تخطر، از خطر گذشتن. گویند: تخطر شر فلان، یعنی از شر اوگذشت. و در بعضی از نسخ بصورت تخطری آمده است. (از شرح قاموس ترکی). و رجوع به اقرب الموارد و المنجد شود
گذشتن و تجاوز کردن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تخطره شر فلان، یعنی گذشت از شر او. چنین است در نسخ وصحیح تخطراه است چنانکه در گفتۀ عدی بن زید آمده: و بعینیک کل ذاک تخطرا- ک و تمضیک نبلهم فی النبال. گفته اند: تخطراک و تخطاک به یک معنی است و ابوسعیدصورت دوم یعنی تخطاک را روایت کرده و تخطراک را رد کرده است و دیگری گفته: تخطرانی شر فلان و تخطانی، یعنی شر او از من گذشت. (از تاج العروس ج 3 ص 185). تخطر، از خطر گذشتن. گویند: تخطر شر فلان، یعنی از شر اوگذشت. و در بعضی از نسخ بصورت تخطری آمده است. (از شرح قاموس ترکی). و رجوع به اقرب الموارد و المنجد شود
خویشتن را عطر برکردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خوشبو شدن. (غیاث اللغات). خوشبو شدن و عطرآلودن خود را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اقامت نمودن زن ب خانه مادر و پدر خود و نکاح ناکردن و منه الحدیث کان صلی اﷲ علیه و سلم: یکره تعطر النساء و تشبههن بالرجال، ای تطلهن من خلی و الخضاب ابدال الراء باللام اواراد عطراً یظهر ریحه کما یظهر عطر الرجال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
خویشتن را عطر برکردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خوشبو شدن. (غیاث اللغات). خوشبو شدن و عطرآلودن خود را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اقامت نمودن زن ب خانه مادر و پدر خود و نکاح ناکردن و منه الحدیث کان صلی اﷲ علیه و سلم: یکره تعطر النساء و تشبههن بالرجال، ای تطلهن من خلی و الخضاب ابدال الراء باللام اواراد عطراً یظهر ریحه کما یظهر عطر الرجال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
تئاتر مأخوذ از فرانسه و متداول در زبان فارسی. تماشاخانه. نمایش خانه. بازیگرخانه. صحنه یا جایی که بازیگران برای نشان دادن داستان یا واقعه ای ظاهر شوند و آنرا مجسم سازند. فرهنگستان ایران بجای این کلمه ’تماشاخانه’ را پذیرفته است. رجوع به تماشاخانه شود
تئاتر مأخوذ از فرانسه و متداول در زبان فارسی. تماشاخانه. نمایش خانه. بازیگرخانه. صحنه یا جایی که بازیگران برای نشان دادن داستان یا واقعه ای ظاهر شوند و آنرا مجسم سازند. فرهنگستان ایران بجای این کلمه ’تماشاخانه’ را پذیرفته است. رجوع به تماشاخانه شود