جدول جو
جدول جو

معنی تآسی - جستجوی لغت در جدول جو

تآسی
(اِ)
غمخواری کردن یکدیگر را. تعزیت کردن بعضی بعض دیگر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آسی
تصویر آسی
جراح، پزشک، برای مثال نوش دارو و مفرح که جوی فعل نکرد / هم بدان آسی آسیمه نظر بازهید (خاقانی - ۱۶۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاسی
تصویر تاسی
پیروی کردن، اقتدا کردن، تقلید کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبسی
تصویر تبسی
طبق فلزی، سینی، برای مثال باز در بزم چمن، نرگس سرمست نهاد / بر سر تبسی سیمین قدح زرّ عیار (ابن یمین - ۱۰۸)
فرهنگ فارسی عمید
(تُ)
ریحان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
منسوب به مملکت آس، از آس، رجوع به آسیان شود
لغت نامه دهخدا
غمناک، حزین، اندوهگین، پشیمان، بجشک، پزشک، طبیب، معالج، پزشک ریشها و قرحه ها، جراح، ج، اساء، اساه
لغت نامه دهخدا
بنونوتو، مشهوربه لگاروفالو نقاش ایتالیائی (1418-1559 میلادی) آثار او در فرراره جالب توجه است، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کلمه ابطال و تکذیب است یا بازی و دشنام است، یقال: للضبع تیسی جعار، ای کذبت یا خاویه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد)، قال ابن سکیت و تشتم المراءه فیقال قومی جعار و تشبه بالضبع، (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ نِ)
رودی است در مشرق ممالک متحدۀ امریکای شمالی که در ساحل چپ رود اوهایو (شعبه می سی سی پی) به آن می ریزد و 1060000 گز طول دارد و در آن تأسیسات هیدروالکتریک و آبیاری احداث شده است که اهمیت فراوان دارد. و این رود ایالت تنسی رامشروب می سازد. (از لاروس) (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به مادۀ قبل و قاموس الاعلام ترکی ذیل تنسه شود
یکی از ایالات متحدۀامریکای شمالی که بوسیلۀ رود تنسی مشروب می گردد و 3292000 تن سکنه دارد و مرکز آن ناشویل است و مم فیس هم از شهرهای مهم این ایالت می باشد. (از لاروس). رجوع به مادۀ بعد و قاموس الاعلام ترکی ذیل تنسه شود
لغت نامه دهخدا
(تِنْ نِ)
محمد بن عبدالله عبدالجلیل. او راست: نظم الدر و العقیان فی بیان شرف بنی زیان (ملوک تلمسان). (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
رنگ دودی روشن، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، طوسی
لغت نامه دهخدا
(تَ جُءْ)
پاره پاره کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تیره ای از طایفۀ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری. (از جغرافیایی سیاسی کیهان ص 76)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
غمخواری و تعزیت نماینده بعض مر بعضی را. (آنندراج). تسلی دهنده به یکدیگر. (ناظم الاطباء) ، اعانت کننده مر یکدیگر را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
در تداول، سخت بی آرامی طفل. شیطنت کودک
لغت نامه دهخدا
(تَ جَثْ ثُ)
گلیم پوشیدن. (تاج المصادر بیهقی). گلیم بر اوکندن. (برافکندن) (زوزنی). کسا پوشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عبا پوشیدن، یقال: تکسی بالکساء، لبسه . (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طیا)
فراهم آمدن پرندگان از هر جا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ترسا. مؤلف انجمن آرا آرد: بعضی لغات را که مختوم به الف است اماله نموده با قوافی یایی قافیه کرده اند و بالعکس چنانکه بنت کعب رابعۀ قزداری که از متقدمین شعرا و معاصر رودکی بخارایی است ترسا را ترسی ساخته و با مأوی و مانی قافیه کرده چنانکه گوید:
ز بس گل که در باغ مأوی گرفت
زمین رنگ ارتنگ مانی گرفت
چو رهبان شد اندر لباس کبود
بنفشه مگر دین ترسی گرفت.
(از انجمن آرا) (از آنندراج).
و رجوع به ترسا شود
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طَیْیُ)
مصدر باب تفاعل از ’ای ی’ توقف کردن. درنگ کردن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سا)
غمگین تر. اندوهناکتر
لغت نامه دهخدا
(اِطْ)
برادری کردن دو گروه باهم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِلِ)
از ’ح س و’، آشامیدن بدرنگ. (تاج المصادر بیهقی). تحسی مرق، آشامیدن شوربا را اندک اندک بمهلت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آشامیدن اندک اندک بمهلت. (آنندراج) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) : و هی (لحوم حمیرالوحش) تنفع اذا طبخت بماء... و تتحسی امراقها... (ابن البیطار)، در جملۀ زیر بمعنی تنفس و به ریه فروبردن آمده و لکلرک نیز آنرا ’آسپیره’ ترجمه کرده است: یتبخر بها فی الیوم ثلاث مرات و یتحسی العلیل دخانها فانه عجیب فی نفعه من السعال و قروح الریه. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
عبداللطیف بن ابی طاهر احمد بن محمد بن هبه الله الهاشمی الصوفی بغدادی، معروف به ترسی. پس از سال 615 هجری قمری در اشبیلیه درگذشت. از تصانیف اوست: 1- الدلیل فی الطریق من اقاویل اهل التحقیق. 2- نزهه الناظر فی مناقب الشیخ عبدالقادر گیلانی. (از اسماء المؤلفین ج 1 ص 614)
از رجال سیاسی و دولتی فرانسه بود که در سال 1665 میلادی در پاریس متولد شد و در جنگ جانشینی اسپانیا و قرارداد با اتریش موقع خاصی بدست آورد. به سال 1746 درگذشت
شیخ عبدالرحیم الترسی قادری. از خلفای اشرف زادۀرومی است که به سال 916 هجری قمری درگذشت. او راست دیوان الالهیات ترکی. (از اسماء المؤلفین ج 1 ص 563)
لغت نامه دهخدا
(تَرْ رَ سی ی)
منسوب به ترّسه. (از معجم البلدان). و رجوع به مادۀ بعد و ترّسه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آسی
تصویر آسی
غمناک، حزین، اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
یکدیگر را به صبر فرمودن پیروی رویکرد، شکیبایی پیروی کردن اقتدا کردن، شکیب ورزیدن شکیبایی کردن، پیروی اقتدا، شکیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسی
تصویر ترسی
سپرسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحسی
تصویر تحسی
پستانوشی به پستا (نوبت) نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تأسی
تصویر تأسی
((تَ أَ سّ))
پیروی کردن، اقتدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسی
تصویر آسی
اندوهگین، غمگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسی
تصویر آسی
اندوه گسار، اندوه گین، پزشک
فرهنگ واژه فارسی سره
اقتدا، اقتفا، پیروی، تبعیت، اقتدا کردن، پیروی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آسیب دیدن آلت تناسلی زن به هنگام اولین نزدیکی به طوری که
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی با گردو
فرهنگ گویش مازندرانی