جدول جو
جدول جو

معنی آسی

آسی
جراح، پزشک، برای مثال نوش دارو و مفرح که جوی فعل نکرد / هم بدان آسی آسیمه نظر بازهید (خاقانی - ۱۶۴)
تصویری از آسی
تصویر آسی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آسی

آسی

آسی
غَمناک، حَزین، اندوهگین، پشیمان، بِجشک، پزشک، طبیب، مُعالج، پزشک ریشها و قرحه ها، جراح، ج، اِساء، اُساه
لغت نامه دهخدا

آسیه

آسیه
زن اندوهگین، ستون، نام همسر فرعون که موسی (ع) را از نیل گرفت و پنهانی از فرعون از او مراقبت کرد، نام کوهی در استان فارس
آسیه
فرهنگ نامهای ایرانی

آسو

آسو
شفق، هنگام طلوع خورشید، نام شرابی مست کننده که از قند سیاه درست می کنند، نام محلی درمسیرلار به لنگه
آسو
فرهنگ نامهای ایرانی