- بیکن (دخترانه)
- بدون رقیب، یگانه (نگارش کردی: بکن)
معنی بیکن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گفتار
آوازی که از انگشتان شخص در حال رقص وغیر آن بیرون آید
گنک
سر دیوار را گویند
ریشه کن، از بیخ بر کندن
جمع بین، میانه ها، کران ها
مقام و رتبه بیک
کسی که خویشاوند و یار و یاور نداشته باشد، بینوا بیچاره
فصاحت و زبان آوری، سخن و گفتار، شرح و تعبیر
خارج مقابل درون اندرون داخل، ظاهر چیزی روی چیزی مقابل درون باطن
آهنی باشد پهن با دسته ای چوبی که بهر دو طرف آن دو ریسمان بندند. یک شخص دسته آنرا و دیگری ریسمانهارا بگیرد و زمین را بدان هموار کنند، کج بیل باغبانی، قلابی که بدان علف هرزه را از کشتزار بر کنند
سر دیوار، کنگرۀ دیوار، منجنیق
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
بیرون، خارج، ظاهر چیزی، روی چیزی
لکن، ولی، اما، ولیکن، ولیک، لیک برای مثال شاید پس کار خویشتن بنشستن / لیکن نتوان زبان مردم بستن (سعدی - ۱۳۹)
سخن گفتن، فصاحت، زبان آوری، سخن، شرح، تعبیر، در علوم ادبی علمی که دربارۀ بیان معنای واحد به شیوه های مختلف و بر پایۀ تصویرسازی مانند استفاده از تشبیه، استعاره و کنایه بحث می کند
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، پل کش، گراز، بنگن، فه، کتر
فشار دادن همراه با حرکت سریع انگشتان دست به هم برای ایجاد صدا در هنگام شادی
بشکن بشکن: کنایه از جوش و خروش، هنگامه، بشکن زدن هنگام رقص و طرب
بشکن زدن: به هم زدن سرانگشتان در هنگام رقص و طرب
بشکن بشکن: کنایه از جوش و خروش، هنگامه، بشکن زدن هنگام رقص و طرب
بشکن زدن: به هم زدن سرانگشتان در هنگام رقص و طرب
معهذا، ولی، اما، با اینهمه
((بَ))
فرهنگ فارسی معین
پیدا شدن، آشکار شدن، شرح، توضیح، زبان آوری، فصاحت، علمی است که آوردن یک معنی به طرق گوناگون را می آموزد
Enunciation, Expression, Statement, Verbalization
произношение , выражение , заявление , вербализация
Aussprache, Ausdruck, Aussage, Verbalisierung
вимова , вираження , заява , вербалізація
wymowa, wyrażenie, oświadczenie, werbalizacja
发音 , 表达 , 声明 , 语言表达