- بیوسان
- صفت بیوسیدن، در حال انتظار و امیدواری یا نابیوسان. غیر منتظر غیر مترتب
معنی بیوسان - جستجوی لغت در جدول جو
- بیوسان
- در حال امیدواری، در حال طمع، در حال چاپلوسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناگاه غفله فجاه: (واگراین عزم بنفاذرسانی... تواندبود که هم از آن نظرگاه اومید. . نابیوسان سربرزند)
ناگاه، ناگهان
ناگاه، ناگهان، برای مثال برآمد یکی نابیوسان نبرد / که دریا همه خون شد و دشت گرد (اسدی - ۱۷۰)
بلسان، گیاهی درختچه ای با گل های سفید کوچک خوشه ای، برگ های مایل به سفید، پوست زرد رنگ و چوب سنگین، سرخ رنگ و خوش بو، صمغی که از ساقۀ این گیاه می گیرند و مصرف دارویی دارد
آقطی، گیاهی از تیره بداغ ها که به طور خودرو در نواحی شمال ایران می روید و گل های آن سفید و معطر و مغز ساقه اش نرم است و برای تهیه مقاطع گیاهی در آزمایشگاه ها به کار می رود، اقطی، اقتی، بیلاسان، شبوقه، خمان کبیر، یاس کبود
بی روح
شبه قلیایی که آنرا از جوزالقی استخراج کنند. کریستالهای آن استوانه یی شکل بیرنگ و بی مزه است و از سمهای مهلک محسوب میگردد. در طب مورد استعمال دارد
درماندن و عاجز شدن
بیشمار بی اندازه، ناصحیح نادرست، بیهوده
عروسی نکاح
امید داشتن، توقع
جمع بیوت، خانه ها جمع بیوت جمع ال، جمع بیت خانه ها اطاقها. یا اداره بیوتات. اداره ای که کارهای مربوط بساختمانها و اموال سلطنتی را بعهده دارد
بیعلامت بدون وجه مشخص
آنکه شک ندارد کسی که سوء ظن ندارد، بدون شک یقینا
بی نهایت، بی حد
زمین پهناور و بی آب و علف
جایی که درخت بید بسیار باشد
محل اقامت دیوان دیو کده دیو خانه
ملحق شدن، اتصال
عروسی
بی پایان، لایتناهی
ظرفی که در آن چیزهای معطر نهند
جانی که گلهای خوشبو در آن بسیار باشد، باغ باصفا