- بیهوش
- کند ذهن کند فهم: مقابل باهوش، آنکه طبیعه یا باداروی بیهوشی حواس وی از کار افتاده باشد و درد را احساس نکند
معنی بیهوش - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی حسی، ازحال رفتگی، فقدان درد یا حس در نتیجه بکار بردن داروی بیهوشی
بی هوش بودن، کندذهنی، کودنی
Unconsciousness
бессознательное состояние
Bewusstlosigkeit
несвідомість
nieprzytomność
无意识状态
inconsciência
incoscienza
inconsciencia
inconscience
bewusteloosheid
การหมดสติ
ketidaksadaran
غيبوبةٌ
बेहोशी
חוֹסֶר הַכָּרָה
bilinçsizlik
kupoteza fahamu
অচেতনতা
بے ہوشی
هوشمند، زیرک، هوشیار
بی حواس
آن که دارای هوش قوی است، هوشمند
کندذهن، کندفهم، آن که طبیعتاً یا با داروی بیهوشی، حواس خود را از دست داده باشد و درد را احساس نکند
کندذهن، کندفهم، در پزشکی کسی که در اثر داروی بیهوشی یا علت دیگر هوش و حواسش از کار افتاده باشد و احساس درد نکند
جغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، هامه، چغو، بایقوش، مرغ شباویز، مرغ شب آویز، اشوزشت، مرغ بهمن، پسک، پژ، کوف، کنگر، مرغ حق، آکو، پش، شباویز، بوف، کول، چوگک، کلیک، بوم، کوکن، کلک، کوچ، پشک
Brainy, Literate