بیه(بَیْهْ) یا روستائی بیه. ناحیتی است بخراسان که قصبۀ آن سبزوار است. (حدود العالم). ظاهراً صورتی از بیهه (= بیهق) یا دگرگون شدۀ آن کلمه باشد ادامه... یا روستائی بیه. ناحیتی است بخراسان که قصبۀ آن سبزوار است. (حدود العالم). ظاهراً صورتی از بیهه (= بیهق) یا دگرگون شدۀ آن کلمه باشد لغت نامه دهخدا
بیه(اِ مِ) دانستن. واقف گردیدن:باه له بیهاً. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ادامه... دانستن. واقف گردیدن:باه له بیهاً. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا
بیه چاشنی غذا که از سبزی های خوشبو و ادویه درست شود، بیا، از اصوات برای فراخواندن اسب، چاشنی غذا که از سبزی های خوشبو و ادویه درست شود ادامه... چاشنی غذا که از سبزی های خوشبو و ادویه درست شود، بیا، از اصوات برای فراخواندن اسب، چاشنی غذا که از سبزی های خوشبو و ادویه درست شود فرهنگ گویش مازندرانی