جدول جو
جدول جو

معنی بینیه - جستجوی لغت در جدول جو

بینیه
دهی از دهستان ارنگه بخش کرج شهرستان تهران است. و 185 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بنیه
تصویر بنیه
فطرت، وجود، نهاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بینه
تصویر بینه
دلیل و حجت واضح و آشکار، نود و هشتمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۸ آیه، الانفکاف، البّریه، لم یکن، قیامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بینی
تصویر بینی
عضو بدن انسان و حیوان که بالای دهان قرار دارد و به وسیلۀ آن تنفس و بوها را استشمام می کنند و از داخل به وسیلۀ پردۀ غضرونی دو قسمت می شود، کنایه از کبر، غرور
بینی کردن (زدن): کنایه از خودبینی کردن، کبر و غرور ورزیدن، برای مثال هرکسی کاو از حسد بینی کند / خویش را بی گوش و بی بینی، کند (مولوی - ۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بینه
تصویر بینه
جایی که لباس های خود را آنجا درمی آورند، رخت کن
فرهنگ فارسی عمید
(بینیِنْ)
لارنس. (1869- 1943 میلادی) شاعر بریتانیائی. خازن نقاشیها در موزۀ بریتانیائی و متخصص در هنر شرقی. چندین کتاب در باب هنر نوشته که نقاشی در شرق دور (1908 میلادی) و نقاشان دربار مغولان کبیر (1921 میلادی) از آن جمله است. کتاب اشعار نظامی (1928 میلادی) در وصف یک نسخۀ خطی خمسۀ نظامی و مزین به مینیاتورهای رنگی از زیباترین آثار اوست. دیوانش چند مجلد است. قطعه ای برای کشتگان از معروفترین اشعار انگلیسی زمان جنگ جهانی اول اوست. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(نی یَ)
شهری است مشهور زیر واسط. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نی یَ)
اوانی صینیه، ظروف چینی است. ج، صوانی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نیْ یَ)
منسوب به دین. (از ناظم الاطباء). دینی
لغت نامه دهخدا
(عَ نی یَ)
گیاهی است که آن را باریکلومانن نامند. رجوع به باریکلومانن شود. در مخزن الادویه آمده است که عینیه به لغت اندلس، رعی الحمام است. رجوع به رعی الحمام شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دهی بوده مقابل باب الصغیر شهر دمشق که اینک بصورت باغستان هایی درآمده است. گروهی از دانشمندان در آنجا سکونت گزیده اند. (از معجم البلدان). رجوع به قینه شود
لغت نامه دهخدا
(ری یَ)
لفظ یونانی برویا شهر قدیم مقدونیه واقع در مغرب سالونیک که نام دیگر آن وریا است. (از دائره المعارف فارسی). شهری از توابع مقدونیه واقع در طرف شرقی کوههای اولیمبس. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ماهیی است دریائی. (از منتهی الارب) (آنندراج). نام ماهی دریائی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ قی یَ)
نباتی است درازتر از عدس و در کشتها روید و در قوت مانند عدس است نافع مفاصل و قبل و فتق. (منتهی الارب). رجوع به ترجمه صیدنۀ بیرونی و مفردات قانون ابوعلی چ تهران ص 170 شود
لغت نامه دهخدا
مزرعۀ بیناه از دیه های انار در قم، (تاریخ قم ص 137)
لغت نامه دهخدا
(بَ ضی یَ)
رطوبت مائی. مایع شفاف براقی است که در خانه قدامی چشم یعنی در جزئی از چشم که مابین قرنیه و عنبیه است واقعاست. سابقاً قسمتی مابین سطح خلفی عنبیه و ورقۀ قدامی محفظۀ جلیدیه خیال کرده و اطاق خلفی نامیده بودند ولی معلوم شده است که این جزء بهیچوجه و یا اقلاً در حال حیوه وجود ندارد. خانه قدامی از غشاء مخصوصی موسوم به غشاء ’دمور’ یا غشاء ’دسمه’ که گویا رطوبت بیضی از آن ترشح میکند مفروش شده تمام سطح خلفی قرنیه را پوشانیده. بعقیدۀ بعضی در همانجا محدود و بنظر برخی به روی سطح قدامی عنبیه منعطف شده رباط مشطی ’هیک’ را میسازد. در منشاء رطوبت بیضیه عقاید بسیاری است بهتر آنها این است که قبول کنیم که این رطوبت از غشاء دسمه ترشح میکند. (از جواهر التشریح ص 728)
لغت نامه دهخدا
(بَ نی یَ)
از فرق غلاه پیروان بیان بن سمعان تمیمی نهدی که ادعای نبوت کرده و معتقد به تناسخ و رجعت بود، و او در ابتدا خود را جانشین ابوهاشم عبدالله بن محمد بن الحنفیه میدانست بعد راه غلو رفته و امیرالمؤمنین علی را خدا شمرده است. بیان از معاصرین امام محمد باقر (ع) بوده، و در سال 119 هجری قمری به قتل رسید. (از خاندان نوبختی ص 252)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ ثَ نی یَ)
برخی گویند همان نام بثنه است. بعضی نیز گویند که گندمی را منسوب به شهری بدین نام خوانده اند. و جمعی بدانجا منسوب اند. (از معجم البلدان). نوعی از گندم نفیس که در ده بثنه پیدا شود. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب). گندمی است معروف به شام. (مهذب الاسماء). گندمی منسوب به بثنه از نواحی شام. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(بَ ثَ نی یَ)
نامی است که عرب بخصوص بر سرزمینهای حاصلخیز مجاور حوران و جولان ماوراء اردن داده است و مرکز آن اذرعات (درعا) بود وعرب بسال 634 میلادی آنجا را گرفت. (از اعلام المنجد) ، مقامی یافتن. موقعیتی به دست آوردن:
رسیدی بجائی که بشناختی
سرآمد کز او آرزو یافتی.
فردوسی.
رسد آدمی به جائی که بجز خدا نبیند
بنگر که تا چه حدست مکان آدمیت.
سعدی.
- بجائی رسیدن کار، منتهی شدن آن. بحد برتر واصل شدن:
ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را بجائی رسیده ست کار.
فردوسی.
و رجوع به بجا و بجای رسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ نی یَ)
معرب برنی فارسی. (یادداشت دهخدا). ظرفی است سفالین یا از شیشه. (منتهی الارب). ظرف سفالین. (از اقرب الموارد). ج، برانی ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(یَ)
قوس بانیه، کمانی که به وترش بچسبد و این عیب کمان است. (از تاج العروس). کمان سخت که زه آن به نهایت متصل به وی باشد. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و آن را قوس بانله نیز گویند. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(شی یَ)
طبقه ای از طبقات مردم هند و آنان صناعانند. (مفاتیح العلوم). پیشه وران در هند. (مفاتیح)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بنیه
تصویر بنیه
فطرت، نهاد، وجود
فرهنگ لغت هوشیار
سینی از آوندها مونث صینی انواع ظروف از صحن قدح صراحی و غیره که در قدیم از چین وارد می شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لینیه
تصویر لینیه
فرانسوی پروز
فرهنگ لغت هوشیار
عضو بدن انسان و حیوانات میباشد که در بالای دهان قراردارد و با آن نفس کشیده میشود و بو استشمام میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینه
تصویر بینه
دلیل و حجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زینیه
تصویر زینیه
گل آهار تازی گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صینیه
تصویر صینیه
((یَّ))
مؤنث سینی، انواع ظروف از صحن، قدح، صراحی و غیره که در قدیم از چین وارد می شد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیانیه
تصویر بیانیه
((بَ یِ))
اطلاعیه یا نوشته ای که از سوی سازمان، حزب یا شخص مسئولی صادر شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنیه
تصویر بنیه
((بُ یِّ))
توان، توانایی، ساخت، نهاد، آفرینش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بینه
تصویر بینه
((بَ یِّ نِ))
دلیل آشکار، برهان واضح، جمع بینات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنیه
تصویر بنیه
شالوده
فرهنگ واژه فارسی سره
بیان نامه، مانیفست، اطلاعیه، اعلامیه، گزارش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بینی
تصویر بینی
Nasal
دیکشنری فارسی به انگلیسی