- بینیار (دخترانه)
- بیننده (نگارش کردی: بنیار)
معنی بینیار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عادی، طبیعی، نرمال، معمولی
کاتوزی، روحانی
برنجزار
پوزه دار، نوک دار
بیعلامت بدون وجه مشخص
بینندگی بصیرت، قوه باصره یکی از حواس ظاهر که مرکز آن چشم و وظیفه وی دیدن اشیا است باصره
فرانسطوی گوی بازی انگلیسی تشیره گوی بازی
بی اندازه بسیار
بی ثبات تغییر پذیر ناپایدار، ناشکیبا بیصبر
شغل کار عمل
بی مددکار، بی کمک
غیر محتاج و توانگر
کلمه ایست از مبهمات که شخص یا شی مجهول و غیر معلوم را رساند فلان. یا باستار و بیستار. فلان و بهمان
بیدستان
زیاده، بسیار، بی حساب
کسی که شغلی ندارد
بی درد، بی ننگ
بخت آور، خوش طالع، دولتمند، جوان بخت، نیک اختر
دارنده دین، متدین
یار و یاور و مددکار دین
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خوشبخت، خوش اقبال، استاد رودکی در موسیقی، کسی که شانس و اقبال با او یار است، تخلص شاعر کرد (کردی: بهختیار)
بی حساب
پول ناخالص وکم عیار
تخمی است که آنرا بر روی نان پاشند نانخواه
پناه جستن و امان خواستن
پیشیار