- بینندگی
- بینایی بیننده بودن، وقوف ادراک، عاقبت اندیشی
معنی بینندگی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
علو، افتخار، اعتلا
مسکونی، مربوط به محل سکونت
شباهت، تشابه
بطلان، بیفایدگی
روشن ضمیری روشنفکری
ننگ نداشتن از اعمال ناشایسته بیعاری
رشد، نمو، عمل بالنده
عمل بافنده، نساجی
حیله گری، مکاری
باریدن و بارش
حالت و چگونگی راننده، راندن وسائط نقلیه و جز آن
شایستگی سزاواری، برازندگی
عمل خوابانیدن
حالت و چگونگی داننده، دانائی، صاخب معلومات و دانش
حالت و کیفیت پیچنده عمل پیچنده
عمل ریسیدن، شغل و عمل ریسنده
مانند بودن، شبیه و نظیر بودن
باریدن باران، برف یا تگرگ از آسمان
پیچنده بودن، حالت و چگونگی پیچنده
عمل بافتن، بافتن پارچه یا فرش یا جوراب و امثال آن
دانایی، زیرکی، هوشیاری، خردمندی، عالم بودن، دانا بودن
مانند بودن شباهت: مانندگی یکی است بعرضی... ندیدم من اندر جهان تا جور بدین فر و مانندگی با پدر. (شا. بخ 768: 3)
بیهوده بودن
شغل و عمل راننده
شایستگی، برازندگی
Futileness, Pointlessness, Vainness
Viewership
Brittleness
бесполезность , бессмысленность , тщетность
зрители
хрупкость