- بینابین
- میانه رو مرز میانه معتدل میانه رو حد وسط بین بین
معنی بینابین - جستجوی لغت در جدول جو
- بینابین
- میانه، معتدل، حد وسط
- بینابین ((بَ یا بِ بِ))
- میانه، حد وسط، بین بین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حد وسط دو چیز نه خوب و نه بد متوسط بینابین
اصلی، اصولی، اساسی
بدین مناسبت بدین لحاظ از این رو علی هذا بدین سبب
پریسکوپ (Periscope) یا پیرابین دستگاهی که به دوربین متصل است و به مدد آن نماهای بسیار سر بالا، بالای نقطه دید، زوایای عجیب و غریب، جلوه های ویژه و ماکتی را فیلم برداری می کنند.
زمان شتاب و تعجیل و شتاب زدگی، برای مثال می کند رخنه نظم حال مرا / در چنان دار وگیر و هیناهین (انوری - ۳۷۹)
بشتاب بشتاب. برخیز برخیز، گیراگیر: میکند رخنه نظم حال مرا در چنان گیر و دار و هیناهین. (انوری)
بصیرت
بینندگی بصیرت، قوه باصره یکی از حواس ظاهر که مرکز آن چشم و وظیفه وی دیدن اشیا است باصره
زمین پهناور و بی آب و علف
بینا بودن، بینندگی، بصیرت، از حواس پنجگانه که وظیفه اش دیدن چیزها است و مرکز آن چشم است
دشت، صحرا، زمین پهناور و بی آب و علف
ینبوع ها، چشمه ها، جوی های پرآب، جمع واژۀ ینبوع
چشمه های بزرگ آب، چشمه های دانش و حکمت
صحرای بی آب و علف، دشت لم یزرع
بینندگی، بصیرت، قوه باصره