جدول جو
جدول جو

معنی بین - جستجوی لغت در جدول جو

بین
پیدا و آشکار، هویدا، واضح
تصویری از بین
تصویر بین
فرهنگ فارسی عمید
بین
دیدن، پسوند متصل به واژه به معنای بیننده مثلاً باریک بین، خرده بین، خودبین، دوربین، نزدیک بین
تصویری از بین
تصویر بین
فرهنگ فارسی عمید
بین
میان، وسط
تصویری از بین
تصویر بین
فرهنگ فارسی عمید
بین
(بَ)
جدائی و پیوستگی (از لغات اضداد است). گاه اسم آیدو گاه ظرف متمکن و منه قوله تعالی: ’لقد تقطع بینکم’. (قرآن 94/6). بالرفع والنصب فالرفع علی الفعل، ای تقطع وصلکم، و النصب علی الحذف ای ما بینکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فرقت، یقال وقع بینهما بین و وصل، یقال تقطع بینهما، ای وصلهما. (از اقرب الموارد). فرق و فصل میان دو چیز و جدائی. (غیاث اللغات).
- ذات البین، میان دو چیز. رجوع به ذات البین در جای خود شود.
- غداهالبین، روز جدائی. (از اساس البلاغه).
- غراب البین، زاغ سیاه که عرب نشستن آن و بانگ آن را شوم دارد و نشانۀ فراق و جدایی شمارد. رجوع به غراب البین در جای خود شود.
، فضل و فزونی، یقال بینهما بین بعید و بون بعید، ای تفاوت فی فضل احدهما علی الاّخر، و الواو (بون) افصح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دوری. (منتهی الارب). جدایی. فرق:
مرغ مرده مضطر اندر وصل و بین
خواندای القلب بین الاصبعین.
مولوی.
از مقامت تا ثریا آنچنان
کز ثریا تا ثری فرقست و بین.
سعدی.
، میان، یقال جلس بین القوم، ای وسطهم، و لقیه بعیدات بین، ای لقیه بعد حین ثم امسک ثم اتاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). میان. (ترجمان القرآن) (مهذب الاسماء). ظرف بمعنی وسط و اضافه شود به بیش از واحد مانند جلست بین القوم، ای وسطهم و اگر به واحد اضافه شود معطوف به واو گردد مانند: المنزل بین زید و عمرووالمال بینی و بینک. و تکرار واو با ضمیر واجب است و در اسم ظاهر واو عطف بدون آنکه قبحی داشته باشد تکرار گردد برخلاف کسانی که معتقد بقبح آنند زیرا آن درکلام قدما بکار رفته است. و کلمه بین هرگاه اضافه به ظرف زمان شود، ظرف زمان محسوب میگردد مانند: ازورک بین العصر والاصیل. و هرگاه اضافه به ظرف مکان شود، ظرف مکان محسوب میگردد، مانند: منزلی بین دارک و دارزید. و هرگاه از ظرفیت خارج گردید مانند باقی اسمهامعرب میشود مانند لقد تقطع بینکم (برفع و نصب) و لقیته بعیدات بین (به جر بین و تنوین آن) ، ای بعید فراق. (از اقرب الموارد). راغب گوید کلمه بین در مواردی بکار رود که در آن مسافتی باشد مانند مسافت میان شهرها و یا آنکه دارای عدد بیش از دو باشد مانند بین الرجلین و بین القوم و به کلمه ای که معنی وحدت دارد اضافه نشود مگر با تکرار کلمه بین مانند: و من بیننا و بینک حجاب. (از تاج العروس). میان. میانه. وسط. در، میان. در میان: بین الاقران، در میان همتاها، در این بین و در این میان. (ناظم الاطباء) : حکم اﷲ بینی و بین من فعل ذلک. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 289).
- از بین بردن، از بین برداشتن. فانی کردن. معدوم کردن.
- از بین رفتن، نابود شدن. تلف شدن. از میان رفتن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بین
(اِ)
جدا شدن و پیوستن (از لغات اضداد است) : و بانوا بیناً و بینونه، جدا شدند. و بان الشی ٔ بیناً و بیوناً و بینونه، از هم جدا شد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). جدا شدن از کسی و بوسیلۀ ’عن’ متعدی گردد. (از اقرب الموارد). جدا شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) ، جدا گردیدن زن از مرد بطلاق: بانت المراه عن الرجل، جدا گردید زن از مرد بطلاق. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، متفرق شدن قوم. (از اقرب الموارد) ، افزون آمدن کسی در فضل. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، کدخدا شدن (از لغات اضداد است) : بانت هی، یعنی کدخدا شد (آن زن). (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بین
(بِ)
الگزاندر. فیلسوف اسکاتلندی (1818- 1903م.) که در پی ریزی روانشناسی جدید سهم بسزائی دارد. وی جنبۀ مابعدالطبیعۀ روانشناسی را حذف کرد و به جنبۀ فیزیولوژیائی آن پرداخت. وی در دانشگاه ابردین سالها مطالعه و تدریس کرد. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
بین
(بَیْ یِ)
هویدا. (مهذب الاسماء). پیدا و آشکار. (منتهی الارب). روشن. پیدا. پدیدار. گشاده. آشکارا. (یادداشت مؤلف). واضح. جلی. ج، ابیناء و ابیان و بیناء. (اقرب الموارد) ، مرد فصیح. ج، ابیناء، ابیان، بیناء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : رجل بین، مرد فصیح. سخنور. (از اساس البلاغه). کلام بین، سخن فصیح. (از لسان العرب) ، در اصطلاح اهل منطق بر قسمی از اقسام لازم اطلاق میشود و بین بر معنی اخص و معنی اعم تقسیم گردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به لازم شود
لغت نامه دهخدا
بین
موضعی است و نهریست میان بغداد و میان دما، (منتهی الارب)
موضعی است قرب مدینه، (از معجم البلدان) (منتهی الارب)
موضعی است نزدیک نجران، (منتهی الارب) (معجم البلدان)
موضعی است نزدیک حیره، (منتهی الارب) (معجم البلدان)
دهیست به فیروزآباد، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بین
کرانه، (منتهی الارب)، ناحیه، (اقرب الموارد)، کرانه، (ناظم الاطباء)، حدفاصل میان دو زمین، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، حدفاصل میان دو چیز، (ناظم الاطباء)، ارتفاع زمینی که با ریگ و گل و سنگ درآمیخته باشد، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، مسافت مقدار مد بصر، ج، بیون، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)، مسافتی از زمین به اندازۀ دید چشم، (از اقرب الموارد)، چندان از زمین که چشم برسد، (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
بین
در هندی سازی است که بزیر چوبی که مثل گردن طنبورباشد دو کدو راست وصل کنند و بر آن چوب چند تار کنند که شبیه به طنبور باشد، (از غیاث) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بین
مادموازل ماری دو، نویسنده ومورخ فرانسوی. مولد لاوری (پراتو) (1754-1835 میلادی)
لغت نامه دهخدا
بین
وسط، میان
تصویری از بین
تصویر بین
فرهنگ لغت هوشیار
بین
((بِ))
میان، فاصله میان دو چیز
تصویری از بین
تصویر بین
فرهنگ فارسی معین
بین
((بَ یِّ))
هویدا، واضح
تصویری از بین
تصویر بین
فرهنگ فارسی معین
بین
((بَ یا بِ))
جدایی
تصویری از بین
تصویر بین
فرهنگ فارسی معین
بین
میان
تصویری از بین
تصویر بین
فرهنگ واژه فارسی سره
بین
پایان یافتن فصل صیفی جات، بهره برداری از جالیز در پایان.، از روستاهای دهستان چلندر شهرستان نوشهر، شدن بودن، دیدن، شدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بینور
تصویر بینور
(دخترانه)
دیدنی (نگارش کردی: بینهوهر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بینیار
تصویر بینیار
(دخترانه)
بیننده (نگارش کردی: بنیار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بینر
تصویر بینر
(پسرانه)
بیننده (نگارش کردی: بینهر)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام قریه ای است از توابع شیراز و مغاره ای به نزدیک آن که مومیایی معدنی از آنجا خیزد، نام مومیایی که از معدن آبین گیرند، موم آبین، و صاحب برهان در آیین نیز همین معنی را آورده است
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
مردی از حمیر که عدن بدو منسوب است و گویند: عدن ابین، زنی که ناخوش دارد آب را، زنی که خواهش طعام شب نداشته باشد، ناقه که فحل دیده و آبستن نشده است
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
نام مخلافی به یمن که عدن جزء آن است. (مراصدالاطلاع) ، بزرگی
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
نعت تفضیلی از بیّن. پیداتر. هویداتر. روشن تر. آشکارتر.
- امثال:
ابین من فلق الصبح.
ابین من الغد و الامس.
لغت نامه دهخدا
موضعی است به عدن و آنرا بندری بنام المحل. (دمشقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بینی دار
تصویر بینی دار
پوزه دار، نوک دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینی و بین الله
تصویر بینی و بین الله
میان من و خدا، بین خود و بین خدا، منظور گواه گیری خداوند است
فرهنگ لغت هوشیار
عضو بدن انسان و حیوانات میباشد که در بالای دهان قراردارد و با آن نفس کشیده میشود و بو استشمام میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینه
تصویر بینه
دلیل و حجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینونه
تصویر بینونه
جدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینونت
تصویر بینونت
جدایی جدایی مفارقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابین
تصویر ابین
آشکارتر گویاتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینهایت
تصویر بینهایت
بیکران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بین النهرین
تصویر بین النهرین
میان رودان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بین المللی
تصویر بین المللی
جهانی، فرامرزی، میان کشوری
فرهنگ واژه فارسی سره