جدول جو
جدول جو

معنی بیمارپرست - جستجوی لغت در جدول جو

بیمارپرست(اَ صَ)
پرستار بیمار. (ناظم الاطباء). بیماربان:
همه بیمارپرستان ز غمم سیر شدند
آنکه این غم خورد امروز شمائید همه.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیکارپرست
تصویر پیکارپرست
آنکه جنگ و پیکار را دوست دارد، جنگجو، پیکاردوست
فرهنگ فارسی عمید
(پَ رَ)
پرستاری بیمار. بیماربانی: و میخواهد تا بیمارپرستی در میان امت تو سنتی گردد. (قصص الانبیاء ص 249)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
پرسش احوال بیمار، که آن را بتازی عیادت خوانند. (بهار عجم) (آنندراج). عیادت. (ناظم الاطباء). عیادت مریض. زیارت مریض. عیاد، عیاده، عواد، بیمارپرسی نمودن. (منتهی الارب) : عبدالواحد عامر گوید من و سفیان ثوری به بیمارپرسی رابعه درشدیم از هیبت او سخن ابتدا نتوانستیم کرد. (تذکره الاولیاء عطار)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
پرسندۀ حال بیمار. عیادت گزار. عیادت کننده. (یادداشت مؤلف) :
زرد گل بیمار گردد فاخته بیمارپرس
یاسمین ابدال گردد، خردما، زائر شود.
منوچهری.
آمد مسیح وار به بیمارپرس من
کازرده دید جان من از غصۀ لاّم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اَ ظَ)
پیکارجوی. جنگجوی. (انجمن آرا). شجاع و دلاور. ج، پیکارپرستان
لغت نامه دهخدا
تنها، بی حامی، بی صاحب، یتیم، بیوه
فرهنگ واژه مترادف متضاد