معنی بیمارخانه - جستجوی لغت در جدول جو

بیمارخانه(نَ / نِ)

لغت نامه دهخدا

بیمارستان، جایی که بیماران را پرستاری و معالجه می کنند، مریض خانه، بیمار خانه
شفا خانه، مستشفی، دار الشّفا، مارستان، هروانه گه

فرهنگ فارسی عمید

بیمارسان

بیمارمانند، بیمارگون

فرهنگ فارسی عمید

قمارخانه

محلی که در آن قمار بازی می کنند

فرهنگ فارسی عمید

بهارخانه

بت خانه، بتکده، برای مثال آن چون بهارخانۀ چین پر ز نقش چین / این چون نگارخانۀ مانی پر از نگار (عمعق - ۱۶۲)، بنای زیبا و باشکوه

فرهنگ فارسی عمید

بهارخانه

(بَ نَ)

آن شهریست خرم به ترکستان. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (یادداشت بخط مؤلف)

لغت نامه دهخدا

بهارخانه

(بَ نَ / نِ)

بتخانه، چه بهار بمعنی بت هم آمده است. (برهان). بتخانه، و این مجاز است، چه بهار بمعنی بت هم آمده است. (آنندراج). بت خانه. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) :
آئین عید کردی جشن بهار ساز
اندر بهارخانه چو بت خانه بهار.
سوزنی.

لغت نامه دهخدا

تیمارخانه

(نَ / نِ)

بیمارستان و بیمارخانه. (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

خمارخانه

(خَمْ ما نَ / نِ)

میخانه. میکده. خرابات. (ناظم الاطباء) :
مرا غم تو به خمارخانه بازآورد
ز راه کعبه به کوی مغانه بازآورد.
خاقانی

لغت نامه دهخدا

بیماروانی

(مارْ)

بیماربانی. بیمارداری. پرستاری. (یادداشت مؤلف) : تطلیه، بیماروانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). التمریض، بیماروانی کردن یعنی در کار بیمار ایستادن. (مجمل اللغه)

لغت نامه دهخدا

بیماربانی

بیماروانی، پرستاری، تمریض، (یادداشت مؤلف)

لغت نامه دهخدا

قمارخانه

منگسرای

فرهنگ لغت هوشیار

بهارخانه

بتخانه

معنی بیمارخانه - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما