جدول جو
جدول جو

معنی بیشترینه - جستجوی لغت در جدول جو

بیشترینه
(تَ نَ / نِ)
اکثر. بیشترین: و خدای تو ای محمد خداوند فضل و رحمت است و لیکن بیشترینۀ ایشان شکر نمی گزارند. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 174). بیشترینه آنچه ایشان در آن خلاف میکنند. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 174). اما بیشترینۀ مردم آنند که نمی دانند. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 374)
لغت نامه دهخدا
بیشترینه
بیشترین، اکثر، اغلب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
افزون ترین، زیادترین
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
زیادترین. فزونترین. (ناظم الاطباء). غالب. قسمت غالب:
پدر از ملک جهان بیشترین یافته بهر
پسر از کتب جهان بیشترین کرده زبر.
فرخی.
مروان روی بهزیمت نهاد تا به حران و زن و فرزند برداشت و از فرات بگذشت و به قنسرین شد از زمین شام و بمرج شد و بیشترین خواسته غارت کرد. (ترجمه طبری بلعمی). اندر حدود ختن مردمانند وحشی و مردم خواره و بیشترین خواستۀایشان قز است. (حدود العالم). و بیشترین از ایشان (از مردم چین) دین مانی دارند. (حدود العالم). و لشکر او را بیشترین بکشتند یا اسیر بردند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 64). و بحکم آنک مردم جهان بیشترین درویش بودند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 84). و علت طاعون پدید آمد و بیشترین بزرگان و لشکر فرس بدان هلاک شدند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 108). و برکه ها کرد و دیه ها که بیشترین بجایست و بعضی خراب. (مجمل التواریخ والقصص). بواسطۀ آنکه بیشترین ضیاع آن (قاسان) باحوز قم گرفته اند. (تاریخ قم ص 74)، حداکثر. (یادداشت مؤلف) : کافور اگر حاجت باشد بیشترین طسوجی و کمترین جوی با آب کسنه حب کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
صفت عالی مرکب از پیش و ترین. مقدم بر همه. سابق ترین (از لحاظ زمان) :
باز پسین طفل پریزادگان
پیشترین بشری زادگان.
نظامی.
، مقدمترین و سابقترین (از لحاظ مکان)
لغت نامه دهخدا
(بِ تَ نَ / نِ)
بهترین. (فرهنگ فارسی معین) ، غلبه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). غالب آمدن بر کسی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دور شدن مرد. (ناظم الاطباء) ، زیان کردن کسی. (ناظم الاطباء) ، محزون کردن زید را، بهتان زدن برفلان، تکلیف کردن بر مردی فوق طاقتش. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) ، خوشنما نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، افزون آمدن نور ماه روشنایی کواکب را. (منتهی الارب) (آنندراج) : بهر القمر، چیره شد و افزون آمد روشنایی ماه بر فروغ دیگر ستارگان. (منتهی الارب). فایق آمدن روشنی ماه روشنی دیگر ستاره ها را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گذشتن از اصحاب در دانش و فضل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بهرت فلانه النساء، غالب آمد فلان زن درنیکویی بر دیگر زنان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تاسه برافکندن، یقال: بهره الحمل و بهر (مجهولاً) ، تاسه و دمه برافتاد اورا. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دویدن تا آنکه تاسه و دمه بر وی غالب شود. (از اقرب الموارد). تاسه و دمه افکندن بار کسی را. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ / نِ)
بی قرین. بی مثال. بی نظیر. بی عدیل. بی همتا. (آنندراج) (ناظم الاطباء). بی همال. بی کفو. (یادداشت مؤلف) :
مژگان زرد خانه برانداز سینه است
الماس در خراش جگر بی قرینه است.
صائب.
، بی پایانی. نامحدودی، بسیاری
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیشترین
تصویر پیشترین
مقدم بر همه، سابق ترین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهترینه
تصویر بهترینه
بهترین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی قرینه
تصویر بی قرینه
بینظیر، بی همتا، بی کفو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیشینه
تصویر بیشینه
حداکثر، دست پر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
زیادترین
فرهنگ لغت هوشیار
زیادترین، فزون ترین
متضاد: کمترین، غالب، اکثر
متضاد: اقل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
الأكثر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
Uttermost
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
extrême
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
máximo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
انتہائی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
крайний
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
äußerster
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
найвищий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
najwyższy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
极限的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
kubwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
চরম
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
estremo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
en yüksek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
극단적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
極端の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
קצה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
paling
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
สุดขีด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
uiterste
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
máximo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
सर्वोत्तम
دیکشنری فارسی به هندی