زیادترین. فزونترین. (ناظم الاطباء). غالب. قسمت غالب: پدر از ملک جهان بیشترین یافته بهر پسر از کتب جهان بیشترین کرده زبر. فرخی. مروان روی بهزیمت نهاد تا به حران و زن و فرزند برداشت و از فرات بگذشت و به قنسرین شد از زمین شام و بمرج شد و بیشترین خواسته غارت کرد. (ترجمه طبری بلعمی). اندر حدود ختن مردمانند وحشی و مردم خواره و بیشترین خواستۀایشان قز است. (حدود العالم). و بیشترین از ایشان (از مردم چین) دین مانی دارند. (حدود العالم). و لشکر او را بیشترین بکشتند یا اسیر بردند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 64). و بحکم آنک مردم جهان بیشترین درویش بودند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 84). و علت طاعون پدید آمد و بیشترین بزرگان و لشکر فرس بدان هلاک شدند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 108). و برکه ها کرد و دیه ها که بیشترین بجایست و بعضی خراب. (مجمل التواریخ والقصص). بواسطۀ آنکه بیشترین ضیاع آن (قاسان) باحوز قم گرفته اند. (تاریخ قم ص 74)، حداکثر. (یادداشت مؤلف) : کافور اگر حاجت باشد بیشترین طسوجی و کمترین جوی با آب کسنه حب کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
زیادترین. فزونترین. (ناظم الاطباء). غالب. قسمت غالب: پدر از ملک جهان بیشترین یافته بهر پسر از کتب جهان بیشترین کرده زبر. فرخی. مروان روی بهزیمت نهاد تا به حران و زن و فرزند برداشت و از فرات بگذشت و به قنسرین شد از زمین شام و بمرج شد و بیشترین خواسته غارت کرد. (ترجمه طبری بلعمی). اندر حدود ختن مردمانند وحشی و مردم خواره و بیشترین خواستۀایشان قز است. (حدود العالم). و بیشترین از ایشان (از مردم چین) دین مانی دارند. (حدود العالم). و لشکر او را بیشترین بکشتند یا اسیر بردند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 64). و بحکم آنک مردم جهان بیشترین درویش بودند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 84). و علت طاعون پدید آمد و بیشترین بزرگان و لشکر فرس بدان هلاک شدند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 108). و برکه ها کرد و دیه ها که بیشترین بجایست و بعضی خراب. (مجمل التواریخ والقصص). بواسطۀ آنکه بیشترین ضیاع آن (قاسان) باحوز قم گرفته اند. (تاریخ قم ص 74)، حداکثر. (یادداشت مؤلف) : کافور اگر حاجت باشد بیشترین طسوجی و کمترین جوی با آب کسنه حب کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
منسوب به بیشتر. (ناظم الاطباء). بیشترین قسمت. قسمت عمده. اکثر. اغلب: لقد حق القول علی اکثرهم (قرآن 7/36) ، و بیشتری از ایشان هرآینه که واجب شده است آتش بر ایشان. (تفسیر کمبریج). و سرهنگان بیشتری با وی رفتند. (تاریخ سیستان). هشتم باعث آن بود که چون قرآن و اخبار و لغت و تصریف و نحو می بایست و بیشتری خلق از معانی آن بهره نتوانستند گرفت. (تذکرهالاولیاء عطار)
منسوب به بیشتر. (ناظم الاطباء). بیشترین قسمت. قسمت عمده. اکثر. اغلب: لقد حق القول علی اکثرهم (قرآن 7/36) ، و بیشتری از ایشان هرآینه که واجب شده است آتش بر ایشان. (تفسیر کمبریج). و سرهنگان بیشتری با وی رفتند. (تاریخ سیستان). هشتم باعث آن بود که چون قرآن و اخبار و لغت و تصریف و نحو می بایست و بیشتری خلق از معانی آن بهره نتوانستند گرفت. (تذکرهالاولیاء عطار)
صفت عالی مرکب از پیش و ترین. مقدم بر همه. سابق ترین (از لحاظ زمان) : باز پسین طفل پریزادگان پیشترین بشری زادگان. نظامی. ، مقدمترین و سابقترین (از لحاظ مکان)
صفت عالی مرکب از پیش و ترین. مقدم بر همه. سابق ترین (از لحاظ زمان) : باز پسین طفل پریزادگان پیشترین ِبشری زادگان. نظامی. ، مقدمترین و سابقترین (از لحاظ مکان)
اکثر. بیشترین: و خدای تو ای محمد خداوند فضل و رحمت است و لیکن بیشترینۀ ایشان شکر نمی گزارند. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 174). بیشترینه آنچه ایشان در آن خلاف میکنند. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 174). اما بیشترینۀ مردم آنند که نمی دانند. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 374)
اکثر. بیشترین: و خدای تو ای محمد خداوند فضل و رحمت است و لیکن بیشترینۀ ایشان شکر نمی گزارند. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 174). بیشترینه آنچه ایشان در آن خلاف میکنند. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 174). اما بیشترینۀ مردم آنند که نمی دانند. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 374)