نام شهری است غیرمعلوم، (برهان) (از جهانگیری) (از آنندراج)، شاید مصحف میسور (هندوستان) باشد، (از حاشیۀ برهان چ معین) : بجایی که بیسور بد نام آن فرودآمدند آن دو خیل گران، حکیم زجاجی (از جهانگیری)
نام شهری است غیرمعلوم، (برهان) (از جهانگیری) (از آنندراج)، شاید مصحف میسور (هندوستان) باشد، (از حاشیۀ برهان چ معین) : بجایی که بیسور بد نام آن فرودآمدند آن دو خیل گران، حکیم زجاجی (از جهانگیری)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند، واقع در 73000 گزی شمال قاین و سر راه مالرو و عمومی بزن آباد، محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 155 تن است، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آن غلات و شلغم و شغل اهالی زراعت و مالداری و صنایع دستی ایشان قالیچه بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند، واقع در 73000 گزی شمال قاین و سر راه مالرو و عمومی بزن آباد، محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 155 تن است، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آن غلات و شلغم و شغل اهالی زراعت و مالداری و صنایع دستی ایشان قالیچه بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان بیدخت بخش جویمند حومه شهرستان گناباد. واقع در 42000 گزی خاور گناباد. محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 352 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، ارزن، و ابریشم و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان بیدخت بخش جویمند حومه شهرستان گناباد. واقع در 42000 گزی خاور گناباد. محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 352 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، ارزن، و ابریشم و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
ایالتی در جنوب هند به مساحت 192000 کیلومتر مربع که 2354700 تن سکنه دارد. مرکز آن بنگالور است. کارخانه های فراوان دارد و تقریباً تمام طلای هند از معادن میسور به دست می آید. سلسلۀ شاهان قدیم میسور که در 1761 میلادی به دست حیدرعلی خان برافتادند در 1799 دوباره سر کار آمدند
ایالتی در جنوب هند به مساحت 192000 کیلومتر مربع که 2354700 تن سکنه دارد. مرکز آن بنگالور است. کارخانه های فراوان دارد و تقریباً تمام طلای هند از معادن میسور به دست می آید. سلسلۀ شاهان قدیم میسور که در 1761 میلادی به دست حیدرعلی خان برافتادند در 1799 دوباره سر کار آمدند
معرب پیه سوز، ج، بیاسیس، ابن بطوطه در سفرنامه (چ مصر ص 181) نویسد: و فی المجلس خمسه من البیاسیس و البیسوس شبه المناره من النحاس له ارجل ثلاث و علی رأسه شبه جلاس من النحاس و فی وسطه انبوب للفتیله و یملأ من الشحم المذاب، و نیز رجوع به دزی ج 1 ص 133 شود
معرب پیه سوز، ج، بیاسیس، ابن بطوطه در سفرنامه (چ مصر ص 181) نویسد: و فی المجلس خمسه من البیاسیس و البیسوس شبه المناره من النحاس له ارجل ثلاث و علی رأسه شبه جلاس من النحاس و فی وسطه انبوب للفتیله و یملأ من الشحم المذاب، و نیز رجوع به دزی ج 1 ص 133 شود
باسبور (نیکلا) یکی از مدرسان مدرسه سعیدیه بود. او راست:1- الطبیعهالابتدائیه، برای مدارس ابتدایی که بکمک عثمان صدقی تألیف کرده است. چ مصر. 2- مسائل فی الطبیعه، که قواعد مختصری است در فیزیک با مسائل بسیار چ 1334 هجری قمری (از معجم المطبوعات ج 1 ستون 565)
باسبور (نیکلا) یکی از مدرسان مدرسه سعیدیه بود. او راست:1- الطبیعهالابتدائیه، برای مدارس ابتدایی که بکمک عثمان صدقی تألیف کرده است. چ مصر. 2- مسائل فی الطبیعه، که قواعد مختصری است در فیزیک با مسائل بسیار چ 1334 هجری قمری (از معجم المطبوعات ج 1 ستون 565)
بیماریی است، جوهری گوید بیماریی است که در مقعد حادث شود و جمع آن بواسیر است و در حدیث عمران بن حصین آمده است: و کان مبسوراً، یعنی مبتلا به بواسیر بود، (از تاج العروس)، بیماریی است که در نشیمنگاه حادث گردد ومبسور آنکه به این درد مبتلا شود، (اقرب الموارد)، بیماریی که در مقعد و در داخل بینی و لب هم پدید آید، (از قطر المحیط)، نوعی از بیماری مقعد و بینی، و مبسور آنکه علت بواسیر دارد، (منتهی الارب)، باسور، در زبان عربی بکار رفته است و گمان کنم که اصل آن معرب باشد، (المعرب جوالیقی ص 58)، در جمهره آمده است: ’بیماریی که باسور خوانده میشود آنرا معرب میدانم’ و عبارت اللسان این است: ’الباسور کالناسور، اعجمی، داء معروف و یجمع البواسیر’ و من دلیلی بر این نمی بینم که این کلمه عجمه باشد و حدیث عمران: ’و کان مبسورا’ در صحیح بخاری آمده است، (حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 58)، مرضی است مشهور و آن گوشت پاره ای باشد که در مقعدو بینی پیدا میشود، (ناظم الاطباء)، جمع آن بواسیر است، (مهذب الاسماء)، گوشت فزونی، و باسور را ببرند وبردارند چنانکه باسور مقعد را با داروهای تیز برانند، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، و بر لب گوشت فزونی پدید آید همچون توت و بر مقعد همچنان پدید آید هر دو را باسور گویند، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، هر گوشت زاید که روید در بینی و شرج و غیر آن، در تداول عامه دکمه، تکمه، (یادداشت مؤلف)
بیماریی است، جوهری گوید بیماریی است که در مقعد حادث شود و جمع آن بواسیر است و در حدیث عمران بن حصین آمده است: و کان مبسوراً، یعنی مبتلا به بواسیر بود، (از تاج العروس)، بیماریی است که در نشیمنگاه حادث گردد ومبسور آنکه به این درد مبتلا شود، (اقرب الموارد)، بیماریی که در مقعد و در داخل بینی و لب هم پدید آید، (از قطر المحیط)، نوعی از بیماری مقعد و بینی، و مبسور آنکه علت بواسیر دارد، (منتهی الارب)، باسور، در زبان عربی بکار رفته است و گمان کنم که اصل آن معرب باشد، (المعرب جوالیقی ص 58)، در جمهره آمده است: ’بیماریی که باسور خوانده میشود آنرا معرب میدانم’ و عبارت اللسان این است: ’الباسور کالناسور، اعجمی، داء معروف و یجمع البواسیر’ و من دلیلی بر این نمی بینم که این کلمه عجمه باشد و حدیث عمران: ’و کان مبسورا’ در صحیح بخاری آمده است، (حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 58)، مرضی است مشهور و آن گوشت پاره ای باشد که در مقعدو بینی پیدا میشود، (ناظم الاطباء)، جمع آن بَواسیر است، (مهذب الاسماء)، گوشت فزونی، و باسور را ببرند وبردارند چنانکه باسور مقعد را با داروهای تیز برانند، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، و بر لب گوشت فزونی پدید آید همچون توت و بر مقعد همچنان پدید آید هر دو را باسور گویند، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، هر گوشت زاید که روید در بینی و شرج و غیر آن، در تداول عامه دُکمَه، تُکمَه، (یادداشت مؤلف)