- بیستاخ
- گستاخ
معنی بیستاخ - جستجوی لغت در جدول جو
- بیستاخ
- گستاخ، بی ادب، نترس، جسور، دلیر، بی پروا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گستاخی، برای مثال بسیار شد این سخن فراخی / ز اندازه گذشت بیستاخی (امیرخسرو- مجمع الفرس - بیستاخ)
کلمه ایست از مبهمات که شخص یا شی مجهول و غیر معلوم را رساند فلان. یا باستار و بیستار. فلان و بهمان
اشاره به یک شخص یا یک چیز مجهول و غیرمعلوم، فلان
واژه ای مانند فلان، که اشاره به یک چیز یا شخص مجهول و نامعلوم است
گستاخ
گستاخ، بی ادب، نترس، جسور، دلیر، بی پروا
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
محل عبادت خدا، خانه یا کاخی که درآن ستون نباشد، محل و کوهی سنگی نزدیک کرمانشاه که فرهاد برای رساندن جوی شیر تا قصر شیرین مأمور به تراشیدن آن شد. (نگارش کردی: بستون)
بی حوصله، بی صبر
سنت، موقعیت
خانه بتان بیت الاصنام، خانه خدا، کوه بیستون
گستاخی، بی پروائی، جسارت، دلیری
جمع بیوت، خانه ها جمع بیوت جمع ال، جمع بیت خانه ها اطاقها. یا اداره بیوتات. اداره ای که کارهای مربوط بساختمانها و اموال سلطنتی را بعهده دارد
شتر جوان قوی، خرکره، استر قاطر
بدون پایه
بیستمین
جایی که درخت بید بسیار باشد
کهنه، قدیم، دیرینه، کهن، زمان گذشته، ضد نو
(مبهمات) فلان بهمان. یا با ستار و بیستار. فلان و بهمان
بتخانه بتکده
جانی که گلهای خوشبو در آن بسیار باشد، باغ باصفا
بیقرار و بی طاقت
دوستاق دستاق
بعمنی پرسیدن است بطرزی که جواب دادن بان مشکل باشد
گستاخ دلیر بی پروا
میخانه، میکده، خم خانه