جدول جو
جدول جو

معنی بیزت - جستجوی لغت در جدول جو

بیزت
ناسزا توهین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیوت
تصویر بیوت
بیت ها، دو مصراع از شعر، خانه ها، جمع واژۀ بیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیعت
تصویر بیعت
عهد و پیمان، ایلاف، قرار و مدار، قول و قرار، قرار مدار، موعد، عقد
پیمان دوستی و وفاداری
پیمان اطاعت که مسلمانان با خلیفه می بستند و دست در دست او می گذاشتند و اطاعت خود را اظهار می داشتند
بیعت شکستن: شکستن عهد و پیمان دوستی و وفاداری
بیعت کردن: عهد بستن، بیعت بستن
بیعت بستن: عهد بستن، بیعت کردن
بیعت گرفتن: عهد و پیمان دوستی از کسی گرفتن، بیعت ستاندن
بیعت ستاندن: عهد و پیمان دوستی از کسی گرفتن، بیعت گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیست
تصویر بیست
عدد اصلی بعد از نوزده، «۲۰»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیات
تصویر بیات
ویژگی نان شب مانده
در موسیقی گوشه هایی در چند دستگاه مثلاً بیات اصفهان، بیات ترک
بیات ترک: در موسیقی از متعلقات دستگاه شور
بیات زند: در موسیقی از متعلقات دستگاه شور، بیات ترک
بیات کرد: در موسیقی از متعلقات دستگاه شور
فرهنگ فارسی عمید
لقب جان استوارت، (1713- 1792 میلادی) نخست وزیر (1761- 1763 میلادی) انگلستان از حزب توری، مورد اعتمادجورج سوم و پشتیبان هدفهای او در برتری پادشاه، از بین بردن قدرت ویگها و پایان دادن جنگ با فرانسه بود، مردم او را مسبب اعمال شاه میدانستند، از او ناراضی شدند، بعد از اعلان جنگ به اسپانیا (1762 میلادی) و انعقاد معاهدۀ پاریس (1763 میلادی) که منفور مردم انگلستان بود ناچار کناره گیری کرد، (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
جمع واژۀ بیت. (منتهی الارب). خانه ها. رجوع به بیت شود، (اصطلاح نجوم) دوازده قسمت فرضی منطقهالبروج که ابتدا از طالع در خلاف جهت حرکت یومی شمرده میشوند. (خانه اول، خانه دوم،... خانه دوازدهم) ، و در علم احکام نجوم اهمیت فراوان دارند. تقسیم منطقهالبروج را به بیوت، تسویهالبیوت و ابتدای تقسیمات را مراکزالبیوت نامند. طریق تقسیم این است که ابتدا بوسیلۀ دایرۀ افق و دائرۀ نصف النهار، منطقهالبروج را بچهار قسمت میکنند، و سپس هر یک از این چهار قسمت را به سه قسمت میکنند (تقسیم اخیر بطرق مختلف بعمل می آید). نقاط تقاطع دایرۀافق با دایره البروج یکی طالع (بر افق شرقی) و دیگر سابع (مبداء خانه هفتم) یا غارب (بر افق غربی) ، و نقاط تقاطع دایرۀ نصف النهار با دایره البروج یکی رابع (زیر افق) و دیگر عاشر (بالای افق) است. هر یک از چهار خانه اول و چهارم و هفتم و دهم را که از چهار نقطۀ مذکور آغاز میشوند و مدار احکام نجوم بر آنها است وتد میخوانند. (از دائره المعارف فارسی). و نیز درباره بیوت دوازده گانه رجوع به التفهیم ص 205 شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
بطنی است معروف به آل بیوت از خالد در حجاز، از هم پیمانهای آل فضل از اعراب شام. (معجم قبایل العرب)
لغت نامه دهخدا
(بَیْ یو)
شبینه. شب مانده. مانده از شب: ماء بیوت، آب شب مانده که سرد شده باشد. (لسان العرب) (اقرب الموارد). آب سرد و شبینه. (منتهی الارب).
- بیوت السقاء، شیری که در شب دوشیده شده و در مشک نهاده و سرد شده باشد. (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). شیر شب مانده در مشک. (منتهی الارب).
- خبز بیوت بائت، نان شب مانده. مقابل نان تازه. (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). نان شبینه. (منتهی الارب).
، کاری که کسی شب گذارد به اندیشۀ آن. (منتهی الارب). امری که صاحبش به آن اهمیت دهدو شب را در اندیشۀ آن بسر برد. (لسان العرب) (اقرب الموارد) ، هم بیوت، اندوهی که در دل ماند. (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
امر) مخفف بایست، برپا شو، درنگ کن، توقف کن، (از برهان) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) :
این بگفتندو قضا می گفت بیست
پیش پایت دام ناپیدا بسیست،
مولوی،
عذر آوردند کای مادر تو بیست
این گناه از ما ز تو تقصیر نیست،
مولوی،
بسته هر جوینده را که راه نیست
بر خیالش پیش می آید که بیست،
مولوی،
رجوع به بیستادن شود
لغت نامه دهخدا
عقد دوم از عقود اعداد یعنی دو دفعه ده، (ناظم الاطباء)، عددی پس از نوزده و قبل از بیست ویک، (یادداشت مؤلف)، دو ده، (انجمن آرا)، عشرون و عشرین، نمایندۀ آن در ارقام هندیه ’20’ و در حساب جمل ’ک’ باشد و مؤلف نیز در یادداشتی نویسند بگمان من این کلمه با اصل کلمه بیس لاتینی بمعنی دوبار و مکرر یکی است، تمام عشرات از سی تا نود از آحاد گرفته شده است جز بیست که به معنای مکرر ده و دوبار ده است و اگر این حدس ما صحیح باشد یعنی دو بار ده، (و این بی و بیس بگمان من در کلمه بینی هم آمده است یعنی دوبار (نی) نای یعنی دوقصبه و این را من بمرحوم هرتسفلد گفتم و او در اول تردیدی کرد و بعد سکوتی بعلامت رضا در او پیدا شد)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
بیژن. نام پهلوانی پسر گیو و خواهرزادۀ رستم. وی بر منیژه دخترافراسیاب عشق داشت. (از غیاث). رجوع به بیژن شود
لغت نامه دهخدا
آزاردیده و زیان یافته، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَیْ یِ نَ)
از بینه عربی، دلیل: و از جهت الزام حجت و اقامت بینت برفق و مدارا دعوت فرمود. (کلیله و دمنه). مرد... توبه کرد پیش از وضوح بینتی. (کلیله و دمنه). الا بکوشم تا بینتی صادق بدست آید. (کلیله و دمنه). رجوع به بینه شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
ژرژ. آهنگساز فرانسوی متولد بسال 1838 میلادی در پاریس و متوفی بسال 1875 میلادی در کنسرواتوار پاریس تحصیل کرد و در 1857 میلادی جایزۀ بزرگ رم را برد. مصنف ’صیادان مروارید’ و ’دختر زیبای پرت’ و ’کارمن’ که شاهکارهایی است مشحون از حیات و سمفونی. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
آلت بیختن. قیاساً از کلمه بیز که مفرد امر حاضر بیختن است با ’ه’ علامت اسم آلت. چون کلمه مناسبی در اول این حرف درآید از آن اسم آلت توان ساخت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان مزینان بخش داورزن شهرستان سبزوار است و 758 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نوعی خرما در حاجی آباد، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
مخفف بیزنده: بادبیزن. (یادداشت مؤلف). ممکن است ’بیزن’ در کلمه بادبیزن (در تداول عامه) در اصل بادبزن (از زدن) باشد یعنی بادزننده که در لهجۀ عامیانه ’بزن’ مبدل به بیزن شده است. و رجوع به بادبزن شود
لغت نامه دهخدا
شهری است واقع در جنوب غربی ایالت ’مونتانا’ی ایالات متحدۀ امریکا و 33251 تن سکنه دارد و بر بزرگترین نهشتهای معدنی (نقره، روی، منگنز و مخصوصاً مس) جهان قرار دارد، پس از کشف معادن طلا و نقره رونق گرفت و پس از کشف مس در حدود 1880 میلادی رونقش افزون شد، (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از بخش موسیان شهرستان دشت میشان است و 280 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
نام شعبه ای از موسیقی. (آنندراج) (غیاث).
- بیات اصفهان، یکی از گوشه های همایون. (فرهنگ فارسی معین).
- بیات ترک. رجوع به شور شود
غصه و غم و افسوس، تشویش، توجه و اندیشه. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
تیره ای از ایل اینانلواز ایلات خمسۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بضزت
تصویر بضزت
یاوگی
فرهنگ لغت هوشیار
پیمانش فرما نبرداری خرید و فروش کنشت کلیسا دست دادن بعنوان عهد و پیمان پیمان بستن عهد کردن، عهد پیمان. معبد یهود و نصاری، جمع بیعات
فرهنگ لغت هوشیار
عددی برابر با دو ده نوزده بعلاوه یک بایست (دوم شخص مفرد امر حاضر از ایستادن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیات
تصویر بیات
شب زنده داری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینت
تصویر بینت
دلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیوت
تصویر بیوت
جمع بیت، خانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیست
تصویر بیست
برابر با دو ده، نوزده به اضافه یک، کنایه از بسیار عالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیعت
تصویر بیعت
((بِ عَ))
پیمان بستن، عهد، پیمان، معبد یهود و نصاری، جمع بیعات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیوت
تصویر بیوت
((بُ))
جمع بیت، خانه ها، اتاق ها، جمع بیوتات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیات
تصویر بیات
((بَ))
فاقد تازگی (در مورد مواد پختنی)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیات
تصویر بیات
شب ماندن در جایی، شبیخون زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیات
تصویر بیات
گوشه ای از موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی معین