جدول جو
جدول جو

معنی بیزانی - جستجوی لغت در جدول جو

بیزانی
منسوب است به بیزان. کاتب اسکافی از اهل بغداد بود و یکی از شیوخ شیعه. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیزاری
تصویر بیزاری
آزردگی، تنفر
فرهنگ فارسی عمید
منسوب است به بیمان که از قراء مرو است پهلوی خوجان، (از انساب سمعانی)، رجوع به بیمان شود
لغت نامه دهخدا
محمد بن احمد بن موسی بن عیسی غیزانی. محدث است، از ابوسعید یحیی بن منصور زاهد حدیث شنید و قاضی ابومظفر منصور بن اسماعیل حنفی از او روایت دارد. و بقول ’عرابه’ به سال 395 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان). در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
لغت نامه دهخدا
برائت: تبری، تبرئه، بیزاری از فام و عیب، براءه، (یادداشت مؤلف)، تنصل، از گناه بیزاری کردن، (زوزنی)،
- بیزاری جستن، تبری کردن، بیزاری جستن از فرزند، نفی اوکردن، (یادداشت مؤلف)،
- بیزاری نمودن، تبری جستن، بیزاری جستن،
، در تداول امروز، کراهت، تنفر، نفرت و اشمئزاز، بی میلی،
- بیزاری گرفتن، نفرت پیدا کردن، دور شدن، جدا شدن:
من نگیرم ز حق بیزاری
اگر ایشان ز حق بیزارند،
ناصرخسرو،
، دوری، جدایی، فراق:
یا دوستی صادق یا دشمنی ظاهر
یا یکسره پیوستن یا یکسره بیزاری،
منوچهری،
بیزاری دوستان دمساز
تفریق میان جسم و جان است،
سعدی،
به هر سلاح که خون مرا بخواهی ریخت
حلال کردمت الا به تیغ بیزاری،
سعدی،
، جدایی، زدودگی:
فرخنده فال صدری و دیدار روی تو
منشور شادمانی و بیزاری غم است،
سوزنی،
، طلاق، (یادداشت مؤلف) :
زن بدخو را مانی که مرا با تو
سازگاری نه صوابست و نه بیزاری،
ناصرخسرو،
- بیزاری دادن، طلاق گفتن، (یادداشت مؤلف) :
بیش احتمال جور و جفا بر دلم نماند
بیزاریم بده که نمیخواهمت صداق،
سعدی،
، طلاقنامه:
کنون از بخت و دل بیزار گشتم
بنام هر دو بیزاری نوشتم،
(ویس و رامین)،
- بیزاری نامه، طلاق نامه، (یادداشت مؤلف)، آزادی، رهایی، دوری،
- برات بیزاری از آتش دوزخ، آزادی نامه و فرمان آزادی از آتش جهنم، (از یادداشت مؤلف)، برات آزادی و آزادنامه، (ناظم الاطباء)،
، برات پادشاهی، (ناظم الاطباء)، ناخوشی، ملال، (آنندراج)، اذیت، آزار، آزردگی، بی عرضی، (ناظم الاطباء)، خشم، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، بدخویی، بی پروایی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
امپراتوری روم شرقی (از باب اطلاق جزء بکل که شهر بیزانس پایتخت آن بود)، امپراتوری که از 330 تا 395 میلادی در قسمت شرقی قلمرو روم بوجود آمد و تا 1461 میلادی پایدار ماند، تاریخ این امپراطوری بسه بخش تقسیم میشود:
1- عهد امپراتوری رومی عمومی (330 / 641 میلادی) که دنبالۀ عهد قدیم است، 2- عهد امپراطوری رومی یونانی (641- 1204 میلادی)، در این دوره یونانی شدن و شرقی شدن امپراطوری کاملاً تحقق یافت عربها و اسلاوها در این دوره طرد و یا مطیع شدند، 3- عهد امپراطوری منقسم (1204- 1461 میلادی) که در طی آن لاتینیان، بیزانسیان و ترکان با یکدیگر مشغول نزاع بودند،
پایتخت بیزانس در ’یونانی بوزانتیون’ شهر قدیم در محل استانبول کنونی در 667 قبل از میلاد بدست یونانیان بنا شد، و بسبب موقعش بر تنگۀ بوسفور، از همان اوایل اهمیت یافت، در جنگ پلوپونزی دست بدست شد در 196 میلادی در دورۀ امپراطور سوروس رومیها آن را گرفتند، در 320 میلادی به امر امپراطور قسطنطین اول شهر جدیدی در این محل ساخته شد که همان قسطنطنیه است و بعدها پایتخت امپراطوری بیزانس گردید، نام قدیم آن در مآخذ اسلامی بصورت بیزنطیه ضبط شده است، قسطنطنیه در جنگهای صلیبی تاراج شد، امپراطوری بیزانس به امپراطوری لاتینی - قسطنطنیه و ممالک مستقل و نیقیه و اپیروس و غیره تجزیه شد ودر 1261م، میخائیل، فرمانروای نیقیه، قسطنطنیه را گرفت و امپراطوری را تجدید کرد و سرانجام در دورۀ قسطنطین نهم قسطنطنیه بتصرف سلطان محمد فاتح درآمد (1453 میلادی) و امپراطوری بیزانس برافتاد و دولت عثمانی جانشین آن گردید، (از دائرهالمعارف فارسی)، رجوع به فهرست اعلام تاریخ ایران باستان و ایران در زمان ساسانیان و یشتها ج 2 ص 15 و فرهنگ ایران باستان ص 301 و سبک شناسی ج 1 ص 142 شود
لغت نامه دهخدا
بیزنطه، بوزنطه، نام قدیم قسطنطنیه، استانبول، بازنطیا، (مفاتیح خوارزمی)
لغت نامه دهخدا
منسوب به بیزانس، از مردم بیزانس،
معماری و هنر بیزانسی: سبکی در معماری و هنر که از ترکیب شیوه های یونانی و شرقی در ناحیۀ مدیترانۀ شرقی بوجود آمد و پس از آنکه قسطنطین شهر بیزانس (بوزانتیون) را پایتخت امپراطوری بیزانس قرار داد (330 قبل از میلاد) به اوج خود رسید، معماری و هنر بیزانسی در خود شهر بیزانس پایه گذاری نشد بلکه مقدمات آن درشهرهای شرق آسیای صغیر و شهرهای یونانی و مصر و سوریه بوجود آمد و بعدها شهر بیزانس جایگاه بلوغ آن شد، این مقدمات از ترکیب عناصر و شیوه ها هنری و معماری یونانی و شرقی بخصوص ایرانی بوجود آمد بنابراین هنر بیزانسی در اصل هنری است مرکب از ترکیبات تزیینی و هماهنگی خطوط و رنگها که در شرق به اوج خود رسیده بود، و واقعیت طلبی یونانی که در قالب قوانین دقیق و حتی ریاضی، سبب ایجاد شاهکارهای کلاسیک هنر یونان شده بود، عامل تلفیق این دو جنبۀ دور از هم نیروی معنوی آیین مسیح بود، در معماری، شیوۀ ساختمانهای ساسانی در مداین و فیروزآباد سرمشق اصلی بود، بر این پایه درسوریه و دره های میان دجله و فرات و ارمنستان و مصر علیا بناها و کلیساهای بسیار بوجود آمد، پس از آنکه بیزانس پایتخت امپراطوری روم شد (330 قبل از میلاد) شیوه های هنری و معماری از هر سو در آن راه یافت در عهد امپراطوری یوستی نیانوس (527- 565) بزرگترین معماران بیزانسی پدید آمدند و اصول معماری رومی با شیوه های شرقی درآمیخت و درخشانترین جلوه های آن بصورت صومعۀ ’سان ویتاله’ در راونا (ایتالیا) و کلیسای ’هاگیا’ سوفیا (ایاصوفیه) در بیزانس پدیدار شد، از آن به بعد شیوۀمستقل بیزانسی نضج گرفت، شیوۀ معماری بیزانسی بعدها از راه بالکان به روسیه راه یافت (کلیسای بزرگ مسکو از نمونه های دوران آخر بیزانسی است)، خصیصۀ بارز معماری بیزانس ترکیب صومعۀ مسیحی با گنبد شرقی است که از آن کلیسای گنبددار بوجود آمد، معماران بیزانسی اصول ساختمانها و طاقهای ضربی ساسانی را گسترش دادند و نقشه های پیچیدۀ معماری بیزانسی را فراهم کردند و در بناهائی مانند ایاصوفیه (عالیترین نمونۀ معماری و هنر بیزانسی) تمایل به عظمت نمودار است، و وسعت درون گنبد، شکوه زیورها، درخشش موزائیکها، حال و کیفیتی فوق طبیعی ایجاد میکند، در قرن ششم میلادی پیکرتراشان بیزانسی بر شیوه ای دست یافتند که میدان آزمایش هنر یونان بوده است مجسمه های تمام نما یکسره از میان رفت، نقشهای تزیینی آثار آنان بشیوۀ نقشهای برجسته ساخته نشد بلکه در پرداختن آنها از رنگ آمیزی و اصول موزائیک سازی سرمشق گرفته شده است، موزائیک سازی بزرگترین هنر عصر بیزانس است، در موزائیک های ’راونا’ معیارهای زیبائی شرقی بر معیارهای یونانی چیره شده است، در قرن نهم میلادی هنر بیزانسی جانی تازه می گرفت و بردیوارهای کلیساها تصویرهایی ظاهر شد که از روایات انجیل مایه می گرفت و از مفاهیم رمزی و کنایه ای برخوردار می گردید، در روسیه هنر موزائیک سازی جای خود را به گچکاری میدهد، هنر عامیانۀ گچکاری جلوه های گوناگون می یابد، بهترین مکتب گچکاری از آن یوگوسلاوی است، جریانهای گوناگون هنر بیزانسی در مینیاتور و تذهیب کتاب راه می یابد، (از دائرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نسبتی است به بیسان. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
پسر یا برادرزادۀ کاپیتن وندیکی معروف، جنوه ئیها را مغلوب و از آدریاتیک اخراج کرد و بتسکین دالماچی ها کوشید و چند اسکله از مجارها ضبط کرد بعد ازطرف پوله ده لوسیان دوریا مغلوب و محبوس گشت اما پس از خلاصی از اسارت در سال 1380 میلادی جنوه ئیها را مغلوب و بتسلیم شدن مجبور گردانید، (قاموس الاعلام ترکی)
از کاپیتن های جمهوری وندیک، وی با پاگانینودور یا کاپیتن ژن (جنوا) چند بار کارزار دریائی کرد ولی عاقبت با دستۀ کشتیهای خود گرفتار گشت و در سال 1354 میلادی بعنوان اسیر به جنوه رفت
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب است به بیضان. رجوع به بیضان شود، شبیه بیضی. بیضوی. (از ملحق لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به بیران از توابع اندلس. ابوحفص عمر بن حسن بن عبدالرزاق بیرانی نفری از آنجاست. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
ویرانی، خراب، (یادداشت)، و رجوع به ویرانی شود
لغت نامه دهخدا
منسوب است به بیران از قرای نسف، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
منسوب به بوزانه است که قریه ای است از قرای اسفراین، (لباب الانساب) (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بُزْ)
نسبت است به بزیان که قریه ای است از قراء هرات و ابوبکر عبدالله بن محمد بزیانی کرامی مذهب بدین نسبت شهرت دارد. (از لباب الانساب). و رجوع به بزیان شود
لغت نامه دهخدا
رشیدی از منطق اشارات ابوعلی آرد که بیضانی بمعنی ققنس (رومی) مرغ معروف است. (یادداشت مؤلف). رجوع به ققنس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
منسوب به بیان مربوط بعلم بیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیزاری
تصویر بیزاری
بی میلی، تنفر اشمئزاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیزاری
تصویر بیزاری
نفرت، اکراه، تنفر
فرهنگ واژه فارسی سره
اشمئزاز، تنافر، تنفر، دلزدگی، رمیدگی، ضجرت، کراهت، ملال، ملالت، نفرت، وازدگی
متضاد: اشتیاق، رغبت، علاقه مندی، ابراء، برائت، طلاق، جدایی، متارکه،
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
Expressionistic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
expressionniste
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
expresionista
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
ekspresionis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
อุปนิสัย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
expressionistisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
экспрессионистский
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
espressionista
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
expressionista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
表现主义的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
ekspresjonistyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
експресіоністський
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
expressionistisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
अभिव्यक्तिवादी
دیکشنری فارسی به هندی