دهی از دهستان زیارت بخش شیروان شهرستان قوچان است و 166 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)، نام محلی کنار راه شیروان به بجنورد میان زیارت و سیساب در 253830 گزی مشهد، (از یادداشت مؤلف)
دهی از دهستان زیارت بخش شیروان شهرستان قوچان است و 166 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)، نام محلی کنار راه شیروان به بجنورد میان زیارت و سیساب در 253830 گزی مشهد، (از یادداشت مؤلف)
ویران که نقیض آباد باشد، (از برهان)، بیرام، بیرانه، (از غیاث)، ویران، (رشیدی)، ویران، ویرانه، (انجمن آرا) : (زحل دلالت دارد بر) ... راههای بیران ... (التفهیم بیرونی)، و از جزیره های آباد و بیران هزار و سیصد و هفتاد جزیره است، (مجمل التواریخ و القصص)، بود بیران دهی بره اندر از عمارت در او نمانده اثر، سنائی، و این بوم بیران کش جهان می دانند تنگنائی بر لشکر تست، (راحهالصدور راوندی)، و رجوع به ویران شود، - بیران شدن، ویران شدن، تهکم، (تاج المصادر بیهقی)، رجوع به ویران شدن شود، - بیران کردن، ویران کردن: چون ابرهه الاشرم پیل به در مکه آورد بدان عزم که بیران کند، (مجمل التواریخ و القصص)، ابن الزبیر خانه کعبه را فراخ کرده و حجاج بهری از آن بمنجنیق بیران کرده بود، (مجمل التواریخ و القصص)، در سنۀ عشر و مأتین هجریه آن باروی را بیران کرد و خراب گردانید، (تاریخ قم ص 35) ...، آن قاعده را هدم کرده بودند و آن طریقه بیران کرده بودند، (کتاب النقض ص 487)، اولاً مصر بیران کند وتخت معد و نزار بشکند، (کتاب النقض ص 510)، و رجوع به ویران کردن شود
ویران که نقیض آباد باشد، (از برهان)، بیرام، بیرانه، (از غیاث)، ویران، (رشیدی)، ویران، ویرانه، (انجمن آرا) : (زحل دلالت دارد بر) ... راههای بیران ... (التفهیم بیرونی)، و از جزیره های آباد و بیران هزار و سیصد و هفتاد جزیره است، (مجمل التواریخ و القصص)، بود بیران دهی بره اندر از عمارت در او نمانده اثر، سنائی، و این بوم بیران کش جهان می دانند تنگنائی بر لشکر تست، (راحهالصدور راوندی)، و رجوع به ویران شود، - بیران شدن، ویران شدن، تَهکم، (تاج المصادر بیهقی)، رجوع به ویران شدن شود، - بیران کردن، ویران کردن: چون ابرهه الاشرم پیل به در مکه آورد بدان عزم که بیران کند، (مجمل التواریخ و القصص)، ابن الزبیر خانه کعبه را فراخ کرده و حجاج بهری از آن بمنجنیق بیران کرده بود، (مجمل التواریخ و القصص)، در سنۀ عشر و مأتین هجریه آن باروی را بیران کرد و خراب گردانید، (تاریخ قم ص 35) ...، آن قاعده را هدم کرده بودند و آن طریقه بیران کرده بودند، (کتاب النقض ص 487)، اولاً مصر بیران کند وتخت معد و نزار بشکند، (کتاب النقض ص 510)، و رجوع به ویران کردن شود
دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج، واقع در 7هزارگزی خاور روانسر با 171 تن سکنه، آب آن از چشمۀ قره سو روانسر و آب برف و باران و راه آن ماشین روست، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج، واقع در 7هزارگزی خاور روانسر با 171 تن سکنه، آب آن از چشمۀ قره سو روانسر و آب برف و باران و راه آن ماشین روست، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
نام روز سیزدهم است از تیرماه، گویند در این روز منوچهر با افراسیاب صلح کرد بشرط آنکه افراسیاب یک تیر پرتاب راه از ملک خود به منوچهر پس بدهد، حکما تیری ساختند از روی حکمت و در وقت طلوع آفتاب آرش آن تیر را بر کمان نهاده از جبال طبرستان به طرف مشرق انداخت بعد از تفحص بسیار روز سیزدهم در کنار آب آمویه یافتند، (برهان)، روز سیزدهم از تیرماه، گویند در این روز منوچهر با افراسیاب صلح کرد، (ناظم الاطباء)، جشن روز تیر از ماه تیر، (فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج) (از انجمن آرا)، از ’تیر’ + ’گان’ (پسوند نسبت) جشنی است که در تیرروز (روز سیزدهم) ازماه برپا می شد، (حاشیۀ برهان چ معین)، رجوع به تیربه معنی روز و یشتها ج 1 ص 334 و 335 و خرده اوستا ص 209 و التفهیم بیرونی ص 254 و آثارالباقیه ص 220 شود
نام روز سیزدهم است از تیرماه، گویند در این روز منوچهر با افراسیاب صلح کرد بشرط آنکه افراسیاب یک تیر پرتاب راه از ملک خود به منوچهر پس بدهد، حکما تیری ساختند از روی حکمت و در وقت طلوع آفتاب آرش آن تیر را بر کمان نهاده از جبال طبرستان به طرف مشرق انداخت بعد از تفحص بسیار روز سیزدهم در کنار آب آمویه یافتند، (برهان)، روز سیزدهم از تیرماه، گویند در این روز منوچهر با افراسیاب صلح کرد، (ناظم الاطباء)، جشن روز تیر از ماه تیر، (فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج) (از انجمن آرا)، از ’تیر’ + ’گان’ (پسوند نسبت) جشنی است که در تیرروز (روز سیزدهم) ازماه برپا می شد، (حاشیۀ برهان چ معین)، رجوع به تیربه معنی روز و یشتها ج 1 ص 334 و 335 و خرده اوستا ص 209 و التفهیم بیرونی ص 254 و آثارالباقیه ص 220 شود
خندق و مرداب، (ناظم الاطباء) (دمزن)، نام مردی از بهادران ترکستان که قبادبن کاوه در جنگ افراسیاب با ایران بر دست وی کشته شد، (حبیب السیر چ خیام ج 1صص 188 - 189)
خندق و مرداب، (ناظم الاطباء) (دِمزن)، نام مردی از بهادران ترکستان که قبادبن کاوه در جنگ افراسیاب با ایران بر دست وی کشته شد، (حبیب السیر چ خیام ج 1صص 188 - 189)
جمع واژۀ بزرگ. اعاظم. امجاد. اماجد. اکابر. اشخاص بزرگ و مهم. سران. اعیان. اشراف. امیران. (از یادداشتهای دهخدا) : همان اندریمان که پیروز گشت بکشت از بزرگان ما سی وهشت. فردوسی. همه اعیان و بزرگان درگاه نزدیک وی رفتند. (تاریخ بیهقی). بزرگانش گفتند کز بیش و کم اگر بخت یاور بود نیست غم. اسدی. گوئی که از نژاد بزرگانم گفتاری آمدی تو نه کرداری. ناصرخسرو. و بمشایعت او جملۀ لشکر و بزرگان برفتند. (کلیله و دمنه). پیش بزرگان ما آب کسی روشن است کآب ز پس میخورد بر صفت آسیاب. خاقانی. بباید ساختن با داغ دوری که عیب است از بزرگان ناصبوری. نظامی. امراء خراسان و بزرگان اطراف در مجلس او صف کشیدند و پیش تخت او بایستادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 176). بزرگان پس رفته نشتافتند. امیرخسرو. سخنی بی غرض از بندۀ مخلص بشنو ای که منظور بزرگان حقیقت بینی. حافظ
جَمعِ واژۀ بزرگ. اعاظم. امجاد. اماجد. اکابر. اشخاص بزرگ و مهم. سران. اعیان. اشراف. امیران. (از یادداشتهای دهخدا) : همان اندریمان که پیروز گشت بکشت از بزرگان ما سی وهشت. فردوسی. همه اعیان و بزرگان درگاه نزدیک وی رفتند. (تاریخ بیهقی). بزرگانْش گفتند کز بیش و کم اگر بخت یاور بود نیست غم. اسدی. گوئی که از نژاد بزرگانم گفتاری آمدی تو نه کرداری. ناصرخسرو. و بمشایعت او جملۀ لشکر و بزرگان برفتند. (کلیله و دمنه). پیش بزرگان ما آب کسی روشن است کآب ز پس میخورد بر صفت آسیاب. خاقانی. بباید ساختن با داغ دوری که عیب است از بزرگان ناصبوری. نظامی. امراء خراسان و بزرگان اطراف در مجلس او صف کشیدند و پیش تخت او بایستادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 176). بزرگان ِ پس رفته نشتافتند. امیرخسرو. سخنی بی غرض از بندۀ مخلص بشنو ای که منظور بزرگان حقیقت بینی. حافظ