جدول جو
جدول جو

معنی بیرودی - جستجوی لغت در جدول جو

بیرودی
(بَ)
منسوب است به بیرود که از نواحی اهواز است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
مربوط به بیرون مثلاً واکنش های بیرونی، خارجی، ظاهری، مقابل اندرونی، قسمتی در خانه که به اندرونی وصل می شد و مخصوص پذیرایی مهمانان مرد بود
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
دهی از دهستان درب قاضی بخش حومه شهرستان نیشابور در 6 هزارگزی خاور نیشابور. در طرف شمال خاوری آن تپه های آثار باستانی دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ)
حالت و چگونگی بیخود. مقابل هشیاری. ناهشیاری. مدهوشی. (ناظم الاطباء). بی خبری: جواب داد که بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 1 و 2).
می خوردن من نه از برای طرب است
نی بهر فساد و ترک دین و ادب است
خواهم که به بیخودی برآرم نفسی
می خوردن و مست بودنم زین سبب است.
(منسوب به خیام).
بسی شب به مستی شد و بیخودی
گذاریم یک روز در بخردی.
نظامی.
و عنان سبک و رکاب گران کرده در میدان بیخودی جولان کردن ساخت. (سندبادنامه ص 284) ، وجد. (ناظم الاطباء). از خویش برآمدگی. از خود رستگی. از خویشتن خویش رستگی، شوریدگی. آشفتگی. شیدائی:
خودپرستی چو حلقه بر در نه
بیخودی را چو حله در بر کش.
خاقانی.
تا خودپرست بودم کارم نداشت سامان
چون بی خودی است کارم سامان چرا ندارم.
خاقانی.
چون زر از پروای عزت چون گل از پروای عیش
نیستشان پروانه وار از بیخودی پروای من.
خاقانی.
از بادۀ بیخودی چنان مست
کآگه نه که در جهان کسی هست.
نظامی.
طرفه مدار اگر ز دل نعرۀ بیخودی زنم
کآتش دل چو شعله زد صبر در او محال شد.
سعدی.
مستم کن آنچنان که ندانم ز بیخودی
در عرصۀ خیال که آمد کدام رفت.
حافظ.
بمستی توان درّ اسرار سفت
که در بیخودی راز نتوان نهفت.
حافظ.
چون ز جام بیخودی رطلی کشی
کم زنی از خویشتن لاف منی.
حافظ.
ز بیخودی طلب یار میکند حافظ
چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است.
حافظ.
- بیخودی کردن، آشفتگی و شوریدگی و دیوانگی کردن:
نکنم بیخودی و خودکامی
چون شدم پخته کی کنم خامی.
، دیوانگی. (ناظم الاطباء). کار لغو: از بیخودیهای او یکی آن بود که متقالی و قبایی داشت تمامی سوخت. (مزارات کرمان ص 196)
لغت نامه دهخدا
کشور، نام قدیم ناحیتی در ساحل غربی دریای سیاه، (یشتها ج 1 ص 393 و 409)
لغت نامه دهخدا
تونسی (خطیب محمد) امام اول مسجد جامع باردو در تونس بوده، کتب زیر از اوست: تعلیم القاری (رساله در احکام تجوید) که بسال 1293 هجری قمری تألیف کرد و شیخ محمد شاذلی بن اصلح وی را بدین دو بیت:
لقد جمعت وصف الحروف و بینت
مخارجها کل البیان و وضحت
و زادت علی هذا من العلم جمله
لمن یقراء القرآن حقّا تعینت،
تقریظ گفته، چ تونس 1294 در 94 ص (ازمعجم المطبوعات ج 1 ستون 513)، مرد بددل، (ناظم الاطباء)
عمر افندی، او راست: ماقاله مالک فی الخمر (مطبعۀ موسوعات 1903 میلادی)، (از معجم المطبوعات ج 1 ستون 513)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب است به بیروذ. (از معجم البلدان). رجوع به بیروذ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیخودی
تصویر بیخودی
بیهوشی، بی اختیاری، شوریدگی آشفتگی، وجد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
مقابل اندرونی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی وسیله استوانه ای کوچک از جنس فلز یا پلاستیک جهت حالت دادن موها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
خارجی، بخشی از عمارت که مخصوص پذیرایی مهمانان بوده است، بیگانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
آفاقی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
خارجيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
Outside, Outward
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
extérieur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
외부의
دیکشنری فارسی به کره ای
بیرونی، خارجی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
بیرونی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
বাইরের
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
wa nje
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
חיצוני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
外部の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
внешний , наружный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
बाहरी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
luar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
ภายนอก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
exterior
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
esterno
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
externo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
外部的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
zewnętrzny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
зовнішній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
außen, äußerlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
extern
دیکشنری فارسی به هلندی