جدول جو
جدول جو

معنی بیرمسی - جستجوی لغت در جدول جو

بیرمسی
(مَ)
منسوب است به بیرمس که قریه ای از قرای بخاراست. (از انساب سمعانی). و ابومحمد حمد بن عمر بخاری بیرمسی بدانجا منسوب است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرمست
تصویر شیرمست
ویژگی شیرخواره ای که از بسیار خوردن شیر سرمست و سرحال شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
مربوط به بیرون مثلاً واکنش های بیرونی، خارجی، ظاهری، مقابل اندرونی، قسمتی در خانه که به اندرونی وصل می شد و مخصوص پذیرایی مهمانان مرد بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی کسی
تصویر بی کسی
بی یار و یاور بودن، تنهایی، بینوایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیراهی
تصویر بیراهی
گمراهی، بی انصافی
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
حالت و چگونگی بیرسم. بی نظامی. (ناظم الاطباء). بی روشی. عمل بر خلاف قانون و قاعده رفتار کردن و ظلم و تجاوز کردن: بی رسمیها در ماورأالنهر آغاز کردند. (راحهالصدور راوندی). شحنۀ گورخان بیرسمی و ایذای خلقان آغاز نهاد. (جهانگشای جوینی). اعمال گورخان که برخلاف ایام ماضیه بیرسمی و عدوان آغاز نهاد. (جهانگشای جوینی). و رجوع به رسم شود.
- بیرسمی رفتن، خلاف قانون سرزدن. ظلم و تجاوز اعمال شدن. بی عدالتی شدن. ستم رفتن. بی عدالتی صورت گرفتن: چنانکه بوالحسن حکایت کرد خواجه بونصر را که آنجا بسیار غایت و بیرسمی رفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 462).
- بیرسمی کردن، برخلاف قاعده رفتار کردن. ظلم و تعدی کردن: مردم، نیز در کرمان دست گشاده بودند و بیرسمی میکردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 438). غلامی مشهور و ظالم بوده ریاست همدان بستد و نه چندان ظلم و بیرسمی کرد که در وهم آید. (راحهالصدور راوندی). لشکر خوارزم در ولایت ابهر و قزوین بیرسمی بسیار کردند. و فرزندان مسلمانان بغارت بردند. (راحهالصدور راوندی) کاشیان... عصیان بجای آوردند.... و با وی بی رسمیها کردند. (راحهالصدور راوندی). چون بشنید که گورخان از جنگ سلطان بازرسیده است و با رعیت و ولایت بی رسمیها کرد. (جهانگشای جوینی).
- بیرسمی نمودن، برخلاف رسم و قاعده معمول رفتار کردن. خلاف عادت کردن:
که خسرو دوش بیرسمی نموده ست
ز شاهنشه نمیترسد چه سود است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
قریه ای ازقرای بخارا. (از مراصد الاطلاع) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
منسوب است به بیرم که آن را سلطانی نیز نامند وآن نام پارچۀ ابریشمی چون مثقالی است. رجوع به دیوان البسۀ نظام قاری ص 175 و نیز رجوع به بیرم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیرنگی
تصویر بیرنگی
حالت و کیفیت بیرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرحمی
تصویر بیرحمی
سخت دلی قساوت مقابل رحم، ظلم ستم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
مقابل اندرونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیراهی
تصویر بیراهی
گمراهی انحراف، بی انصافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیطمعی
تصویر بیطمعی
آزنداشتن بی حرصی، بی غرضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیشرمی
تصویر بیشرمی
بیحیایی بی آزرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیریشی
تصویر بیریشی
حالت و عمل بیریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی رسمی
تصویر بی رسمی
بی نظامی، بی روشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرائی
تصویر بیرائی
بیعقلی، بیهوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
خارجی، بخشی از عمارت که مخصوص پذیرایی مهمانان بوده است، بیگانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیرمست
تصویر شیرمست
((مَ))
برّه گوسفند یا بز که شیر بسیار خورده و فربه گشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
آفاقی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی حسی
تصویر بی حسی
Numbness, Senselessness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
Outside, Outward
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
Viral
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
wirusowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی حسی
تصویر بی حسی
drętwienie, bezsensowność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
вирусный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی حسی
تصویر بی حسی
оніміння , безглуздість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
зовнішній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
viral
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی حسی
تصویر بی حسی
Taubheit, Sinnlosigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
außen, äußerlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
внешний , наружный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی حسی
تصویر بی حسی
онемение , бессмысленность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
viral
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
zewnętrzny
دیکشنری فارسی به لهستانی