- بیرم
- پارچه نخی نازک
معنی بیرم - جستجوی لغت در جدول جو
- بیرم
- دیلم، میلۀ آهنی ضخیم برای سوراخ کردن یا حرکت دادن چیزهای سنگین، بارم
نوعی پارچۀ نخی نازک،برای مثال به تیر با سپر کرگ و مغفر پولاد / همان کند که به سوزن کنند با بیرم (فرخی - ۲۳۱)
- بیرم ((بِ یا بَ یا رَ))
- پارچه نخی نازک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
عنوان زنان منسوب به خانواده های سلطنتی و بزرگان، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فاطمه بیگم
انگشتری
سپیده دم، گروزه (جماعت مردم)، افسون، گله بزو میش
بیشمار بیحد بیحساب
غوزه، دارچین سپید
خانم، بانو
فرش گستردنی
گمراه ضال
بی آزرم بیشرم پر رو بی چشم و رو، کیسه کیسه پول
خارج مقابل درون اندرون داخل، ظاهر چیزی روی چیزی مقابل درون باطن
کسی که غیرت و تعصب نداشته باشد بیغیرت بی عرق
پرچم، پارچه های که بر سر چوب کشند و علامت یک کشور باشد
سنگدل، قسی، بی شفقت
ویران، ویرانه، بیران
بی اندوه بدون غصه بیرنج
بیحیا بی آزرم
آنور
پارسی تازی شده گل کاجیره بهرم کاجیره
بانوی بزرگ خاتون ارجمند
چرمی نازک و سفید که از آن بند شمشیر کارد خنجر و مانند آن سازند تسمه دوال
دلیر، پهلوان، نریمان
بی شمار، بی حد، بی اندازه
بانوی بزرگ حرم پادشاه، خاتون، برای مثال اندر این عهد از بزرگی کشور خوارزم را / ستر عالی مهد اعظم تیرم ترکان تویی (؟- مجمع الفرس - تیرم)
بیرون، خارج، ظاهر چیزی، روی چیزی
دیلم، میلۀ آهنی ضخیم برای سوراخ کردن یا حرکت دادن چیزهای سنگین، بیرم
بهرمان، گلرنگ، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی شکل و گل های نارنجی که گاه به جای زعفران به کار می رود، کاجیره، کاژیره، احریض، کابیشه، عصفر
دوال از پوست شکار که از آن بند شمشیر و خنجر درست کنند، تسمه، برای مثال برای مصلحت کار دوستان تو هردم / زمانه برکشد از پشت دشمنان تو سیرم (ابن یمین - ۱۳۴)
اول شخص مفرد مضارع از گرفتن، در مورد فرض و انگارش استعمال شود: گیرم که مارچوبه کند تن بشکل مار کوزهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست ک (خاقانی)