- بیر
- رعد و برق
معنی بیر - جستجوی لغت در جدول جو
- بیر
- حافظه
صاعقه، رعد و برق، طوفان
بستر، رختخواب
ازبیر: ازبر
- بیر
- چاه
- بیر
- حفظ، از بر کردن، حافظه
- بیر
- رعد و برق، صاعقه، طوفان
- بیر
- جامه خواب، نهالی و توشک، بستر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرش گستردنی
گمراه ضال
بی آزرم بیشرم پر رو بی چشم و رو، کیسه کیسه پول
خارج مقابل درون اندرون داخل، ظاهر چیزی روی چیزی مقابل درون باطن
پارچه نخی نازک
کسی که غیرت و تعصب نداشته باشد بیغیرت بی عرق
پرچم، پارچه های که بر سر چوب کشند و علامت یک کشور باشد
دیلم، میلۀ آهنی ضخیم برای سوراخ کردن یا حرکت دادن چیزهای سنگین، بارم
نوعی پارچۀ نخی نازک،برای مثال به تیر با سپر کرگ و مغفر پولاد / همان کند که به سوزن کنند با بیرم (فرخی - ۲۳۱)
نوعی پارچۀ نخی نازک،
بیرون، خارج، ظاهر چیزی، روی چیزی
پارچه ای سفید یا رنگین که بر آن نقشی باشد و بر سر چوب کنند و علامت یک کشور، دسته یا حزب باشد، پرچم، علم، رایت
حالت و عمل بیریش
بد قواره و زشت
عمل و حالت بیریا خلوص صداقت
بدون ریا بدون سالوس صادق و مخلص
ضلالت، گمراهی
مقابل اندرونی
استخراج مطالب لازم از میان مطالب مشروح و مفصل
استخراج کردن مطلب لازم از میان مطالب مشروح در یک کتاب یا رساله و نوشتن آن
خارج کردن اخراج کردن، استثنا کردن