جدول جو
جدول جو

معنی بیر

بیر
جامۀ خواب را گویند مانند نهالی و توشک و آنچه گستردنی باشد بجهت خوابیدن خصوصاً، (برهان)، جامۀ خواب را گویند مانند نهالی و تشک و غیره و بیری بمعنی گستردنی بود، (فرهنگ جهانگیری)، جامۀ خواب مانند لحاف و نهالی و غیره بیری مانند گستردنی، (رشیدی)، جامۀ خواب است مانند نهالی و تشک و آنچه گستردنی باشد، (انجمن آرا) (آنندراج)، جامۀ خواب مانند نهالی و توشک و آنچه گستردنی باشد جهت خوابیدن، (ناظم الاطباء) :
گر کسی در بیر زلفین تو را بیند بخواب
پرعبیر و عنبرش گردد گه تعبیر بیر،
قطران،
، جامۀ خوشنما، (ناظم الاطباء)، صاعقه، (برهان) (جهانگیری) (فرهنگ اسدی)، رعد و برق و صاعقه، (ناظم الاطباء)، برق، (لغت محلی شوشتر)، رشیدی گوید به معنی صاعقه تیر است به تای قرشت لکن در فرهنگ (یعنی جهانگیری) هر دو جا ذکر کرده، (فرهنگ رشیدی)، بمعنی صاعقه نوشته اند و این بیت دقیقی را شاهد آورده:
تو آن ابری که ناساید شب و روز
ز باریدن چنان چون از کمان تیر
نباری بر کف زرخواه جز زر
چنان چون بر سر بدخواه جز بیر،
دقیقی (از صحاح الفرس) (از حاشیۀ لغت فرس اسدی نخجوانی)،
، طوفان، (برهان) (ناظم الاطباء)، حفظ و از برکردن، (برهان)، بمعنی ’بر’ و آنرا ’زبر’ نیز گویند، (جهانگیری)، بمعنی یاد ’از بیر’ است نه ’بیر’ تنها اما حق آن است که ’بیر’ و ’ویر’ بمعنی حفظ و حافظه می آید فرهنگ رشیدی بمعنی بر، یعنی حفظ، آورده و آن ’ازبر’ است نه ’بر’ تنها، (انجمن آرا) (آنندراج)، حفظ، بر، یاد، (ناظم الاطباء)،
- از بیر، از بر، (یادداشت مؤلف) :
از پی رسم در آموختن نامه، کنند
نامۀ خواجه بزرگان دبیران از بیر،
فرخی،
مرا گوئی که رزم و بزم او را
بکن تفسیر و شرح ار داری از بیر،
لامعی،
، بهندی بمعنی برادر و پهلوان و شجاع باشد، (برهان) (از ناظم الاطباء)، بترکی یک را گویند که عدد اول باشد، (برهان) (از ناظم الاطباء)،
در عربی چاه راگویند، (برهان)، بئر، رجوع به بئر شود
لغت نامه دهخدا