از گفتۀ مؤلف مرآه الخیال چنین برمی آید که وی بانویی بسیار خوش طبع و خوش فکر و خوشگو و زیبا و شوهرش شیخ عبدالله دیوانه پسر خواجه حکیم بوده است. (مرآه الخیال ص 338)
از گفتۀ مؤلف مرآه الخیال چنین برمی آید که وی بانویی بسیار خوش طبع و خوش فکر و خوشگو و زیبا و شوهرش شیخ عبدالله دیوانه پسر خواجه حکیم بوده است. (مرآه الخیال ص 338)
حالت و چگونگی بیدل. دل از دست دادگی: من و تو سخن چون توانیم گفتن من از بیدلی و تو از بی دهانی. پنجهیری. ، آزردگی. دلتنگی. افسردگی، بی جرأتی و جبن. (ناظم الاطباء). ترس. جبن. ترسانی. ضعف قلب. (ناظم الاطباء) : ز بیدلی و ز بیدانشی بلشکر خویش هم از پیاده هراسان بود هم از سرهنگ. فرخی. ، دلدادگی. شیدائی. عشق. حب. محبت. عاشقی: دلا تا تو ز من دوری نه در خوابم نه بیدارم نشان بیدلی پیداست از گفتار و کردارم. فرخی. هزار بار بگفتم که راز عشق ترا نهان کنم نکنم بیدلی و پرده دری. سوزنی. دلم را میبری اندیشه ای نیست ببر کز بیدلی به پیشه ای نیست. نظامی. گر امانت بسلامت ببرم باکی نیست بیدلی سهل بود گر نبود بیدینی. حافظ
حالت و چگونگی بیدل. دل از دست دادگی: من و تو سخن چون توانیم گفتن من از بیدلی و تو از بی دهانی. پنجهیری. ، آزردگی. دلتنگی. افسردگی، بی جرأتی و جبن. (ناظم الاطباء). ترس. جبن. ترسانی. ضعف قلب. (ناظم الاطباء) : ز بیدلی و ز بیدانشی بلشکر خویش هم از پیاده هراسان بود هم از سرهنگ. فرخی. ، دلدادگی. شیدائی. عشق. حب. محبت. عاشقی: دلا تا تو ز من دوری نه در خوابم نه بیدارم نشان بیدلی پیداست از گفتار و کردارم. فرخی. هزار بار بگفتم که راز عشق ترا نهان کنم نکنم بیدلی و پرده دری. سوزنی. دلم را میبری اندیشه ای نیست ببر کز بیدلی به پیشه ای نیست. نظامی. گر امانت بسلامت ببرم باکی نیست بیدلی سهل بود گر نبود بیدینی. حافظ
جبن و ترس. (ناظم الاطباء). بزدلی و بیمناکی. (آنندراج). جبن. (زمخشری) (منتهی الارب). فشل. (تاج المصادر بیهقی). تشحه. هلاع. وهل. (از منتهی الارب). ترس. ترسندگی. بیم. ترسانی. هراس. خوف. مقابل دلیری، شجاعت. (یادداشت مؤلف) : بسیار مگویید، بسیار گفتن اندر حرب بددلیست ونگرید تا شمشیر نزنید جز خدای را. (تاریخ بلعمی). درنگ آوریدی تو از کاهلی سبب پیری آمد وگربددلی. فردوسی. چه گفت آن سپهدار نیکوسخن که با بددلی شهریاری مکن. فردوسی. نه از کاهلی بد نه از بددلی که در جنگ بددل کند کاهلی. فردوسی. همان کاهلی مردم از بددلیست هم آواز با بددلی کاهلیست. فردوسی. نه نیکو بود بددلی شاه را نه بگذاشتن خوار بدخواه را. (گرشاسب نامه). یکی خیره ای و دوم بددلی سوم زفتی و چارمین کاهلی. (گرشاسب نامه). مبارزت را بر مایه سود باشد نیک بلی و بددلی آنجا زیان کند بازار. مسعودسعد. ...زآنکه هر جای بجزدر صف حرب بددلی بیش بود هشیاری است. سنایی. و اگر حلیم بود (مرد مقل حال) به بددلی منسوب شود. (مرزبان نامه). بددلی را بردباری نام منه. (مرزبان نامه). از کمال حزم و سوءالظن خویش نی ز نقص و بددلی و ضعف کیش. مولوی. - بددلی کردن، ترسیدن. هیوع. (یادداشت مؤلف). تکعکع. (المصادر زوزنی) .خیام. خیمومه. خیوم. خیم. خیمان. (منتهی الارب) : چو پیران نبرد تو جوید دلیر مکن بددلی پیش او رو چو شیر. فردوسی. شکم بنده را چون شکم گشت سیر کند بددلی گرچه باشد دلیر. نظامی.
جبن و ترس. (ناظم الاطباء). بزدلی و بیمناکی. (آنندراج). جبن. (زمخشری) (منتهی الارب). فَشَل. (تاج المصادر بیهقی). تُشحَه. هُلاع. وَهَل. (از منتهی الارب). ترس. ترسندگی. بیم. ترسانی. هراس. خوف. مقابل دلیری، شجاعت. (یادداشت مؤلف) : بسیار مگویید، بسیار گفتن اندر حرب بددلیست ونگرید تا شمشیر نزنید جز خدای را. (تاریخ بلعمی). درنگ آوریدی تو از کاهلی سبب پیری آمد وگربددلی. فردوسی. چه گفت آن سپهدار نیکوسخن که با بددلی شهریاری مکن. فردوسی. نه از کاهلی بد نه از بددلی که در جنگ بددل کند کاهلی. فردوسی. همان کاهلی مردم از بددلیست هم آواز با بددلی کاهلیست. فردوسی. نه نیکو بود بددلی شاه را نه بگذاشتن خوار بدخواه را. (گرشاسب نامه). یکی خیره ای و دوم بددلی سوم زفتی و چارمین کاهلی. (گرشاسب نامه). مبارزت را بر مایه سود باشد نیک بلی و بددلی آنجا زیان کند بازار. مسعودسعد. ...زآنکه هر جای بجزدر صف حرب بددلی بیش بود هشیاری است. سنایی. و اگر حلیم بود (مرد مقل حال) به بددلی منسوب شود. (مرزبان نامه). بددلی را بردباری نام منه. (مرزبان نامه). از کمال حزم و سوءالظن خویش نی ز نقص و بددلی و ضعف کیش. مولوی. - بددلی کردن، ترسیدن. هیوع. (یادداشت مؤلف). تکعکع. (المصادر زوزنی) .خیام. خیمومه. خیوم. خیم. خیمان. (منتهی الارب) : چو پیران نبرد تو جوید دلیر مکن بددلی پیش او رو چو شیر. فردوسی. شکم بنده را چون شکم گشت سیر کند بددلی گرچه باشد دلیر. نظامی.
عمرو بن عامر مکنی به ابوالخطاب و او راویۀ فرد و فصیح بود و اصمعی از او لغت و شعر فراگرفت و گفتۀ او را حجت قرار داد. (ابن الندیم). رجوع به ابوالخطاب شود
عمرو بن عامر مکنی به ابوالخطاب و او راویۀ فرد و فصیح بود و اصمعی از او لغت و شعر فراگرفت و گفتۀ او را حجت قرار داد. (ابن الندیم). رجوع به ابوالخطاب شود
فرانسیس هربرت. (1846-1924 میلادی) فیلسوف انگلیسی. از اصحاب مذهب اصالت تصور مطلق بود و با حکمای معاصر معارضه داشت و می گفت واقعیت حقیقتی کامل و لایتغیر است. اثر عمده اش نمود و بود (1893 میلادی) است. (دایره المعارف فارسی) جیمز. (1693-1762 میلادی) منجم انگلیسی. وی کج نمایی نور و رقص محور زمین را کشف کرد. در 1742 میلادی مدیر رسد خانه سلطنتی بود. (دایره المعارف فارسی)
فرانسیس هربرت. (1846-1924 میلادی) فیلسوف انگلیسی. از اصحاب مذهب اصالت تصور مطلق بود و با حکمای معاصر معارضه داشت و می گفت واقعیت حقیقتی کامل و لایتغیر است. اثر عمده اش نمود و بود (1893 میلادی) است. (دایره المعارف فارسی) جیمز. (1693-1762 میلادی) منجم انگلیسی. وی کج نمایی نور و رقص محور زمین را کشف کرد. در 1742 میلادی مدیر رسد خانه سلطنتی بود. (دایره المعارف فارسی)
منسوب است به بیدره. (از معجم البلدان). منسوب است به بیدر که قریه ای است از قرای بخارا. (از انساب سمعانی) ، لقب ابوالحسن مقاتل بن سعد زاهد بیدری بخاری. (از معجم البلدان)
منسوب است به بیدره. (از معجم البلدان). منسوب است به بیدر که قریه ای است از قرای بخارا. (از انساب سمعانی) ، لقب ابوالحسن مقاتل بن سعد زاهد بیدری بخاری. (از معجم البلدان)
نام یکی از دهستان های شش گانه بخش لنگۀ شهرستان بوشهر است. حدود و مشخصات آن بقرار زیر است. از شمال دهستان حمدادی از جنوب ارتفاعات چیرو و خلیج فارس از باختر دهستان بدوی از خاور دهستان چارکی. این دهستان تقریباً در مرکز بخش واقع گردیده و هوای آن گرم و مرطوب است. آب مشروب آن از باران و چاه تأمین میشود. زراعت آنها دیمی است. محصولات آن غلات، خرما، لبنیات و جزئی صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. از 8 آبادی تشکیل شده است و در حدود 2200 تن سکنه دارد. قراءمهم آن عبارتند از بندر چیرویه، نخل خلفان، ارمکی، جزیره هندورابی. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
نام یکی از دهستان های شش گانه بخش لنگۀ شهرستان بوشهر است. حدود و مشخصات آن بقرار زیر است. از شمال دهستان حمدادی از جنوب ارتفاعات چیرو و خلیج فارس از باختر دهستان بدوی از خاور دهستان چارکی. این دهستان تقریباً در مرکز بخش واقع گردیده و هوای آن گرم و مرطوب است. آب مشروب آن از باران و چاه تأمین میشود. زراعت آنها دیمی است. محصولات آن غلات، خرما، لبنیات و جزئی صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. از 8 آبادی تشکیل شده است و در حدود 2200 تن سکنه دارد. قراءمهم آن عبارتند از بندر چیرویه، نخل خلفان، ارمکی، جزیره هندورابی. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
بیدلانه. (از رشیدی) سخنان بیربط و هذیان را گویند. (برهان) (از جهانگیری) (هفت قلزم). هذیان. سخنان پریشان بیمعنی که بیدلانه گفته شود یعنی دل از آن خبردار نباشد. (انجمن آرا) (آنندراج). کلام بیمعنی. سخن یاوه و بیهوده. (ناظم الاطباء) : سخن جای دگر بردم از آن سردی بیفتادم نشاید بیدلا گفتن بیا تا بگذرم زینها. نزاری
بیدلانه. (از رشیدی) سخنان بیربط و هذیان را گویند. (برهان) (از جهانگیری) (هفت قلزم). هذیان. سخنان پریشان بیمعنی که بیدلانه گفته شود یعنی دل از آن خبردار نباشد. (انجمن آرا) (آنندراج). کلام بیمعنی. سخن یاوه و بیهوده. (ناظم الاطباء) : سخن جای دگر بردم از آن سردی بیفتادم نشاید بیدلا گفتن بیا تا بگذرم زینها. نزاری