- بیداد
- ظلم و ستم، تعدی و ظلم
معنی بیداد - جستجوی لغت در جدول جو
- بیداد
- ظلم، بی عدالتی
- بیداد
- ستم، ظلم، تعدی، در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون، بیدادگر،
برای مثال رها کن ظلم و عدل و داد بگزین / که باشد بی گمان بیداد، بی دین (ناصرخسرو - لغت نامه - بی داد)
بیداد کردن: ظلم کردن، ستم کردن
- بیداد
- ستم، ظلم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بنیاد اساس، اصل هر چیز، پشتیبان
بادام هندی
مقابل خفته، کسی که در خواب نباشد، هوشیار
بیابان بیابان، جمع بیداوات
نوعی از احجار کریمه شبیه بیاقوت کهربا
آنکه دردی ندارد بیرنج بیحس، بیرحم شقی
در بعض فرهنگها بمعنی پیدا و ظاهر گرفته این بیت فرخی را شاهد آورده اند: بر بساط ملک شرق ازو فاضل تر کس بننشست وکسی کردنتاند پیداد. مصراع اخیر در دیوان فرخی. د. 460 چنین است: کس بنشست و کسی نیز نخواهد استاد و در نسخه بدل: کسی کرد نیارد بیداد و در نسخه بدل لغت نامه نتاند بیداد. مرحوم دهخدا در لغت نامه پس از نقل بیت مذکور نوشته اند: اما گمان نمیکنم درست باشد
کسی که در خواب نباشد، کنایه از آگاه، هوشیار
بیدار شدن: از خواب برخاستن، کنایه از هوشیار شدن
بیدار کردن: کسی را از خواب برانگیختن، کنایه از هوشیار ساختن، آگاه کردن
بیدار ماندن: نخوابیدن، به خواب نرفتن
بیدار شدن: از خواب برخاستن، کنایه از هوشیار شدن
بیدار کردن: کسی را از خواب برانگیختن، کنایه از هوشیار ساختن، آگاه کردن
بیدار ماندن: نخوابیدن، به خواب نرفتن
بیجاده، نوعی یاقوت سرخ، عقیق، کهربا
بنیاد، بیخ، پایه، اصل، شالوده، پی دیوار
بیداد، ستم، ظلم، تعدی، در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون، بیدادگر
بیداد ظلم
کسی که در خواب نباشد، مقابل خوابیده، آگاه، هوشیار
دادگر، عادل
Awake, Wakeful
бодрствующий
бадьорий , бадьорий
czujny
acordado
sveglio
despierto
éveillé
wakker
terjaga