جدول جو
جدول جو

معنی بیخیله - جستجوی لغت در جدول جو

بیخیله
خرفه، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقۀهای سرخ و برگ های سبز و تخم های ریز سیاه لعاب دار و نرم کننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد
تورک، پرپهن، بلبن، فرفخ، بخله، بخیله، بوخل، بوخله، بقلة الحمقا
تصویری از بیخیله
تصویر بیخیله
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بخیله
تصویر بخیله
خرفه بقله الحمقاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخیله
تصویر بخیله
خرفه، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقۀهای سرخ و برگ های سبز و تخم های ریز سیاه لعاب دار و نرم کننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد
تورک، پرپهن، بلبن، فرفخ، بخله، بوخل، بوخله، بیخیله، بقلة الحمقا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیزیده
تصویر بیزیده
چیزی که از غربال رد شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیغوله
تصویر بیغوله
گوشه خانه، ویرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیشینه
تصویر بیشینه
حداکثر، دست پر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیشینه
تصویر بیشینه
حداکثر، اکثریت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بوسیله
تصویر بوسیله
دستاویز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدپیله
تصویر بدپیله
بدکینه، بدادا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیخاله
تصویر پیخاله
فرهنگستان این کلمه را بمعنی مدفوع شکل پذیرفته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیزیده
تصویر بیزیده
چیزی که از غربال یا موبیز رد شده باشد، بیخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متخیله
تصویر متخیله
قوه ای در ذهن که تخیل را ایجاد کند، قوۀ تخیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیشینه
تصویر بیشینه
بیشترین مقدار چیزی، بیشترین مقدار ممکن، حداکثر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدپیله
تصویر بدپیله
بدکینه، کسی که در امری یا خواستن چیزی بسیار اصرار کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیغوله
تصویر بیغوله
کنج، گوشه، بیراهه، گوشۀ خانه، ویرانه، گوشه ای دور از مردم، بیغله، پیغله، پیغوله، گرنج
فرهنگ فارسی عمید
متخیله در فارسی مونث متخیل: پنداشته متخیله در فارسی مونث متخیل: پندار مند، ابر تن باد سار مونث متخیل جمع متخیلات. مونث متخیل جمع متخیلات، قوه ای در نفس انسان که موجب پیدایش خیال گردد و آن صورتهاء مصوره را بیکدیگر پیوند دهد سوم قوت متخیله است و چون او را با نفس حیوانی یار کنند متخیله گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدپیله
تصویر بدپیله
((~. لِ))
سمج، سخت انتقام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیغوله
تصویر بیغوله
((بِ لِ))
کنج، گوشه، ویرانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیشینه
تصویر بیشینه
((بِ نِ یا نَ))
بیشترین مقدار ممکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیزیده
تصویر بیزیده
((دِ))
الک شده، غربال شده، بیخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخیله
تصویر مخیله
پندارگاه، پنداره
فرهنگ واژه فارسی سره
پس مانده، مزه، تلخی لاتینی تازی شده تلک گرکی از گیاهان لوبیا گرگی
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ای از تیره کمبرتاسه نزدیک به تیره فرفیون که جزو رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ است. این گیاه مخصوص نواحی حاره است و بومی هند میباشد. میوه های آن تقریبا ببزرگی یک بادام معمولی است ولی دارای تقسیمات عریضی پنج تایی میباشد (شبیه میوه باقلا) گوشت روی میوه که روی پوست دانه را پوشانده تلخ مزه و قابض است. پوست دانه اش بسیار سخت است و از مغز آن روغن مخصوصی میگیرند. بطور کلی میوه های این گیاه در تداوی مورد استفاده واقع میگردد بلیلج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکیله
تصویر بکیله
بنگرید به بکاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیخته
تصویر بیخته
چیزی که از غربال رد شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیغله
تصویر بیغله
گوشه ای در خانه، گوشه ای دور از آبادی ویرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخیلی
تصویر بخیلی
تنگ چشمی گرسنه چشمی زفتی ممسکی مقابل سخاوت کرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخیده
تصویر بخیده
پشم یا پنبه زده شده حلاجی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوخله
تصویر بوخله
خرفه بقله الحمقاء
فرهنگ لغت هوشیار
پیروان شیخ احمد احسائی همروزگار فتحعلیشاه که از بحرین برخاسته هر یک از رهنمودان شیعه را هم ارج پیامبر می دانسته و آنچه را در خواب از آنان می شنیده چون بازگفته ای راستین با پیروان خود در میان می نهاده کیان این گروه که شمارشان کم نیست کرمان است و پیشوای خود را (سرکار آقا) می نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیخیه
تصویر شیخیه
از فرق شیعۀ اثنا عشری، پیروان شیخ احمد احسائی که در استنباط احکام مخالف اجتهاد بودند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخیده
تصویر بخیده
حلاجی شده، پشم یا پنبۀ زده شده، برای مثال همه دشت فرش است برهم فکنده / همه کوه پشم است برهم بخیده (نزاری - مجمع الفرس - بخیده)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخیله
تصویر مخیله
قوۀ تخیل، تصور، مرکز تخیل در مغز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بسیله
تصویر بسیله
بسله، خلر، گیاهی از تیرۀ پروانه واران با برگ های کوچک، گل های سفید، زرد یا آبی کم رنگ و دانه هایی که در غلافی شبیه غلاف باقلا جا دارد و مصرف خوراکی دارد، ملک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیغله
تصویر بیغله
بیغوله، کنج، گوشه، بیراهه، گوشۀ خانه، ویرانه، گوشه ای دور از مردم، پیغله، پیغوله، گرنج
فرهنگ فارسی عمید