جدول جو
جدول جو

معنی بیخیله

بیخیله
خرفه، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقۀهای سرخ و برگ های سبز و تخم های ریز سیاه لعاب دار و نرم کننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد
تورک، پرپهن، بلبن، فرفخ، بخله، بخیله، بوخل، بوخله، بقلة الحمقا
تصویری از بیخیله
تصویر بیخیله
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بیخیله

بیخیله

بیخیله
خرفه را گویند و بعربی بقلهالحمقاء خوانند. (برهان) (ناظم الاطباء) (از رشیدی) (آنندراج). بیخله. بیخله پرپهن. فرفخ. رجوع به خرفه شود
لغت نامه دهخدا

بیحیله

بیحیله
یونانی و رومی خرفه. بقلهالحمقا. (الفاظ الادویه). این کلمه رادر برهان بمعنی خرفه آورده ولی در فرهنگ اسدی (بکتابت 766 هجری قمری) مینویسد: خرفه، بیخله، بخله و پرپهن و فرفخ بود یعنی تخمگان. (از یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

بخیله

بخیله
خُرفِه، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقۀهای سرخ و برگ های سبز و تخم های ریز سیاه لعاب دار و نرم کننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد
تورَک، پَرپَهن، بَلبَن، فَرفَخ، بُخلِه، بوخَل، بوخَلِه، بیخیلِه، بَقلَةُ الحَمقا
بخیله
فرهنگ فارسی عمید

بیخله

بیخله
بمعنی بخله است. (اوبهی) (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). خرفه. قرفخ. رجله. بقلهالحمقاء. مویز. آب محله. تخمگان. پرپهن. (حاشیۀ فرهنگ اسدی) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به خرفه و پرپهن شود
لغت نامه دهخدا