- بیجک
- تکه کاغذی را گویند که فروشنده جنس نوع کالا و اندازه و مقدار آن را می نویسد غیاث آن راهندی دانسته ولی واژه ای پارسی است بیجک قطعه کاغذی که فروشنده جنس نوع کالا و کمیت آنرا در آن یادداشت کند و بخریدار دهد فاکتور
معنی بیجک - جستجوی لغت در جدول جو
- بیجک ((جَ))
- فاکتور، کاغذی که در آن فروشنده نوع، مقدار و قیمت کالا را می نویسد
- بیجک
- برگه ای که فروشنده، نوع و مقدار کالا را در آن می نویسد و برای خریدار می فرستد که از روی آن کالا را تحویل بگیرد و رسید بدهد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پنبه گلوله کرده به جهت رشتن پنبه محلوج بندک بندش غنده
بیهوده بی فایده، بی موقع بی هنگام بی وقت، ناصواب نادرست، بی سبب
ترکی بزرگ بزرگ مهتر
ترکی نورده (قباله) منشور پادشاهان، قباله خانه و باغ و مانند آن. بیل کوچک، نوعی پیکان شبیه بیل کوچک پیکان شکاری، تیر دو شاخه
منشور پادشاهان، قبالۀ خانه و باغ
نوعی پیکان پهن یا دوشاخه، فیلک، سربیله برای مثال همان بیل زن مرد آلت شناس / کند بیلکش را به بیلی قیاس (نظامی۵ - ۹۱۵) ، وآن دل که در میان دو بیله به کین توست / در وی رسد ز قوس فلک زخم بیلکی (سوزنی - لغتنامه - بیله)
غنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بندک، پنجک، غندش، کندش، بندش، پندش، کلن، غند، گل غنده
((بِ جَ))
فرهنگ فارسی معین
مقداری از کالا که بدون وزن کردن و شمردن، خرید و فروش شود، مقدار زمینی که بتوان در آن صد من بذر کاشت
حشره ای است ریز با بال های باریک که پارچه های پشمین را می خورد، پت، بیو، بیب، بید
نوعی پیکان شبیه بیل کوچک، تیر دو شاخه، پیلک
آنکه جا و مکان یا خانه ندارد، کنایه از بی هنگام، بی موقع، کنایه از نادرست، کنایه از بی سبب
عروس، زنی که تازه ازدواج کرده، بیوگ، گلین، بیو، پیوگ، عروسه، تازه عروس، ویوگ، نوعروس
بنگرید به بک عنوانی که بشاهزادگان و نجبا داده میشد، امیر قبیله ای کوچک، فرمانده سپاه