جدول جو
جدول جو

معنی بیجک

بیجک((جَ))
فاکتور، کاغذی که در آن فروشنده نوع، مقدار و قیمت کالا را می نویسد
تصویری از بیجک
تصویر بیجک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بیجک

بیجک

بیجک
تکه کاغذی را گویند که فروشنده جنس نوع کالا و اندازه و مقدار آن را می نویسد غیاث آن راهندی دانسته ولی واژه ای پارسی است بیجک قطعه کاغذی که فروشنده جنس نوع کالا و کمیت آنرا در آن یادداشت کند و بخریدار دهد فاکتور
فرهنگ لغت هوشیار

بیجک

بیجک
برگه ای که فروشنده، نوع و مقدار کالا را در آن می نویسد و برای خریدار می فرستد که از روی آن کالا را تحویل بگیرد و رسید بدهد
بیجک
فرهنگ فارسی عمید

بیجک

بیجک
لفظ هندی است بمعنی آنچه سوداگران قیمت خرید جنس با تمامی اخراجات محصول و کرایه و غیره نوشته نزد خود نگاهدارند تا هنگام فروخت آن ملاحظه نموده سود و منفعت سوای از جمع و سرمایۀ خود بگیرند. (غیاث) (آنندراج). بلیط صرافان و سوداگران. و نوشتۀ یادداشت در خرید و فروخت و معاملات سوداگری. (ناظم الاطباء). قطعه کاغذی که فروشندۀ جنس نوع کالا و کمیت آنرا در آن یادداشت کند و بخریدار دهد. فاکتور. (فرهنگ فارسی معین). حواله یا قبض رسیدی غالباً در کاغذی به قطع کوچک
لغت نامه دهخدا

بیجا

بیجا
بیهوده بی فایده، بی موقع بی هنگام بی وقت، ناصواب نادرست، بی سبب
بیجا
فرهنگ لغت هوشیار

بیلک

بیلک
ترکی نورده (قباله) منشور پادشاهان، قباله خانه و باغ و مانند آن. بیل کوچک، نوعی پیکان شبیه بیل کوچک پیکان شکاری، تیر دو شاخه
فرهنگ لغت هوشیار