- بیازره
- جمع بیزار، پارسی تازی گشته بازداران، بازاریان (کشاورزان)
معنی بیازره - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع بیطار، بجشک ستوران دام پزشکان
بوته
گیاهی که ساقۀ راست و بلند نداشته باشد و شاخه های آن روی زمین بیفتد مانند بوتۀ کدو، خربزه، خیار و مانند آن
جلونک، جلنگ، چلونک، بیاج،
بوته
جلونک، جلنگ، چلونک، بیاج،
بوته
((بَ رَ یا رِ))
فرهنگ فارسی معین
گیاهی که ساقه بلند و مستقیم ندارد و شاخه های آن روی زمین افتد مانند کدو، خربزه و غیره، بوته
آسیب دیده گزند یافته
جمع بندار، پارسی تازی شده بندارها
عاجز درمانده، بیعلاج بیدرمان، محتاج نیازمند
درمانده و بیچاره
بیکار، بیهنر، ولگرد، بیفایده بیسود بیمصرف
کتابچه و دفترچه
بی میلی، تنفر اشمئزاز
سرزنش طعنه
شب پره، پروانه
نفرت، اکراه، تنفر
مفلوک
بی آز و طمع، بدون حرص
مقداری از دیوار که از کف اطاق تا کنار طاقچه مرتبه پایین را شامل است و بهنگام نشستن بدان تکیه دهند ازاره
پیاز کوچک و خرد
تب لرزه، تب نوبه
شب پره خفاش
زره قبامانند، کژآکند
بیکار، بی هنر، ولگرد، بی فایده
کسی دچار رنج و مصیبت شده، بلادیده
قیصرها، لقب پادشاهان روم، جمع واژۀ قیصر
غریب، برای مثال بدو گفت کز خانه آواره ام / ز ایران یکی مرد بیواره ام (اسدی - ۲۱۰) ، بی کس، تنها، بیچاره، درمانده، بیگانه، ناشناس
درمانده، فرومانده، عاجز، بی درمان، ناگزیر، بینوا، مستمند
زره قبامانند قبایی زره
جمع قیصر، از ریشه آرامی کیسران قیصر
موازرت در فارسی: از ریشه پارسی ویچیری کردن وزیری کردن، همپشتی موازرت در فارسی: رو با رویی، همیاری