نباتی است، بکاه یکی آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به بکا و بکاء شود، گردش کردن. دور زدن: بگشت از برش چرخ سالی چهل پر از هوش مغز و پر از داد دل. فردوسی. زان مثل کار من بگشت و بتافت که کسی شال جست و دیبا یافت. عنصری. - بگشتن از، عدول کردن از. میل کردن از. انعدال. انحراف. تحرف. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، بازگشتن. مراجعت کردن: خربزه پیش وی نهاد اشن وز براو بگشت حالی شاد. غضایری رازی. ، زوال. زویل. (تاج المصادر بیهقی). زوال. (ترجمان القرآن) ، سیاحت کردن. گردیدن. تفرج کردن، صد. (تاج المصادر بیهقی). صدود، حید. (ترجمان القرآن) (تاج المصادر بیهقی). محید. (تاج المصادر بیهقی). حیدوده. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن)
نباتی است، بکاه یکی آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به بکا و بکاء شود، گردش کردن. دور زدن: بگشت از برش چرخ سالی چهل پر از هوش مغز و پر از داد دل. فردوسی. زان مثل کار من بگشت و بتافت که کسی شال جست و دیبا یافت. عنصری. - بگشتن از، عدول کردن از. میل کردن از. انعدال. انحراف. تحرف. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، بازگشتن. مراجعت کردن: خربزه پیش وی نهاد اشن وز براو بگشت حالی شاد. غضایری رازی. ، زوال. زویل. (تاج المصادر بیهقی). زوال. (ترجمان القرآن) ، سیاحت کردن. گردیدن. تفرج کردن، صد. (تاج المصادر بیهقی). صدود، حَید. (ترجمان القرآن) (تاج المصادر بیهقی). مَحید. (تاج المصادر بیهقی). حیدوده. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن)
سست رو. ج، بطاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درنگ کننده و آهسته. (آنندراج) (غیاث) (فرهنگ نظام) (از مهذب الاسماء). آهسته و سست و کند. (ناظم الاطباء). مقابل تند و سریع:...طایفۀ حکماء هندوستان در فضایل بزرجمهر سخن می گفتند به آخر جز این عیبش ندانستند که در سخن بطی ٔ است یعنی درنگ بسیار میکند. (گلستان). - بطی ءالانتقال، دیرفهم. کندفهم. دیریاب. کم هوش. کودن. (واژه های نو فرهنگستان ایران). دیریافت. مقابل سریعالانتقال. - بطی ءالانزال، دیرانزال. - بطی ٔ الانهضام، بطی ءالهضم، دیرگوار. ثقیل. سنگین. ناگوار. دژگوارد. بدگوار. - بطی ءالحرکه، کسی که به آرامی حرکت کند. (ناظم الاطباء). آنکه به آهستگی حرکت نماید. (آنندراج). - بطی ءالسیر، کندرو. گران رفتار. گران رو. مقابل سریعالسیر. تندرو. - بطی ءالعمل، کندکار. - بطی ءالهضم، دیرهضم. رجوع به بطی ءالانهضام شود. - بطی ٔ شدن، کند شدن. (ناظم الاطباء). آهسته شدن. مقابل تند شدن. سریع گشتن
سست رو. ج، بِطاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درنگ کننده و آهسته. (آنندراج) (غیاث) (فرهنگ نظام) (از مهذب الاسماء). آهسته و سست و کند. (ناظم الاطباء). مقابل تند و سریع:...طایفۀ حکماء هندوستان در فضایل بزرجمهر سخن می گفتند به آخر جز این عیبش ندانستند که در سخن بطی ٔ است یعنی درنگ بسیار میکند. (گلستان). - بطی ءالانتقال، دیرفهم. کندفهم. دیریاب. کم هوش. کودن. (واژه های نو فرهنگستان ایران). دیریافت. مقابل سریعالانتقال. - بطی ءالانزال، دیرانزال. - بطی ٔ الانهضام، بطی ءالهضم، دیرگوار. ثقیل. سنگین. ناگوار. دژگوارد. بدگوار. - بطی ءالحرکه، کسی که به آرامی حرکت کند. (ناظم الاطباء). آنکه به آهستگی حرکت نماید. (آنندراج). - بطی ءالسیر، کندرو. گران رفتار. گران رو. مقابل سریعالسیر. تندرو. - بطی ءالعمل، کندکار. - بطی ءالهضم، دیرهضم. رجوع به بطی ءالانهضام شود. - بطی ٔ شدن، کند شدن. (ناظم الاطباء). آهسته شدن. مقابل تند شدن. سریع گشتن
ترسیدن و بددل شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : کاء عن الامر یکی ٔ کیئاً و کیئه، سست شد و بازایستاد، و گویندچشم از آن برگرفت و به سوی آن برنگردانید، و گویند بیمناک و هراسناک گردید از آن. (از اقرب الموارد). چشم از چیزی بازداشتن که آن را کراهت دارد. (زوزنی)
ترسیدن و بددل شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : کاء عن الامر یکی ٔ کیئاً و کیئه، سست شد و بازایستاد، و گویندچشم از آن برگرفت و به سوی آن برنگردانید، و گویند بیمناک و هراسناک گردید از آن. (از اقرب الموارد). چشم از چیزی بازداشتن که آن را کراهت دارد. (زوزنی)