نباتی است، بکاه یکی آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به بکا و بکاء شود، گردش کردن. دور زدن: بگشت از برش چرخ سالی چهل پر از هوش مغز و پر از داد دل. فردوسی. زان مثل کار من بگشت و بتافت که کسی شال جست و دیبا یافت. عنصری. - بگشتن از، عدول کردن از. میل کردن از. انعدال. انحراف. تحرف. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، بازگشتن. مراجعت کردن: خربزه پیش وی نهاد اشن وز براو بگشت حالی شاد. غضایری رازی. ، زوال. زویل. (تاج المصادر بیهقی). زوال. (ترجمان القرآن) ، سیاحت کردن. گردیدن. تفرج کردن، صد. (تاج المصادر بیهقی). صدود، حید. (ترجمان القرآن) (تاج المصادر بیهقی). محید. (تاج المصادر بیهقی). حیدوده. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن)