جدول جو
جدول جو

معنی بکی

بکی
(بَ کی)
نباتی است، بکاه یکی آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به بکا و بکاء شود، گردش کردن. دور زدن:
بگشت از برش چرخ سالی چهل
پر از هوش مغز و پر از داد دل.
فردوسی.
زان مثل کار من بگشت و بتافت
که کسی شال جست و دیبا یافت.
عنصری.
- بگشتن از، عدول کردن از. میل کردن از. انعدال. انحراف. تحرف. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، بازگشتن. مراجعت کردن:
خربزه پیش وی نهاد اشن
وز براو بگشت حالی شاد.
غضایری رازی.
، زوال. زویل. (تاج المصادر بیهقی). زوال. (ترجمان القرآن) ، سیاحت کردن. گردیدن. تفرج کردن، صد. (تاج المصادر بیهقی). صدود، حید. (ترجمان القرآن) (تاج المصادر بیهقی). محید. (تاج المصادر بیهقی). حیدوده. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن)
لغت نامه دهخدا