- بچه
- کدام، بکدام فرزند، کودک
معنی بچه - جستجوی لغت در جدول جو
- بچه
- کودک، طفل، فرزند، کنایه از کم تجربه، خام
- بچه ((بَ چِّ))
- کودک، طفل، فرزند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کفچه، کفگیر، آلتی سوراخ سوراخ و دسته دار برای گرفتن کف روی پختنی ها یا ظرف کردن غذا، کفچه، کفلیز، کرکفیز، کفچلیز، کفچلیزک، کفچلیزه، آردن، چمچه، کفچه کردن مثلاً گرد کردن به شکل کفچه
چوبی که بدان آرد گندم بریان کرده را که خواهند با چیزی آغشته کنند بر هم زنند و بشور انند مجدح کفچه
سک سیک (گویش مازندرانی)
موله زای (گویش گیلکی)
گربه خرد طفل گربه، خرنوب، نوعی کهور
بچه انداختن، ساقط کردن بچه، کورتاژ
قارچی از دسته مخمرها جزو تیره ساکارومیستاسه که هوازی است و در برابر هوا اکسیژن هوا را با محلول الکل معمولی ترکیب و تولید سرکه میکند
آپگانه شکم حادثات آبستن از نهیب تو آپگانه فکند (مسعود سعد)
حیوانی که تولید مثل آنها بوسیله نوزادیست که در داخل شکم مادر (رحم) قسمتی از رشد و نمو خود را پس از تشکیل تخم میگذراند. در انسان سلول تخم پس از تشکیل تخم مدتی بالغ برنه ماه رشد خود را در داخل رحم میگذراند. یا بچه زایان
جانوری که بچه خود را میخورد، پولیپ رحم
پریزاد
رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زهدان، بوگان، پوگان، بوهمان، بویگان، پرکام
ویژگی جانوری که قبل از تولد در رحم مادر رشد می کند
رحم، زهدان
بازی کودکانه، رفتار نامناسب و نسنجیده، آسان پنداشتن کار و جدی نگرفتن آن
توده ای گوشتی در رحم که از رشد غیرطبیعی تخمک یا مخاط رحم به وجود می آید
نوعی قارچ مخمر که آب انگور را به سرکه تبدیل می کند، میکودرمااستی
برادر بزرگ
دستمالی بزرگ که در آن لباس یا چیز دیگر بپیچند
اکلیل الملک
خطا، جرم
پارسی تازی شده بتک: آوندی به ریخت بت، خم روغن
بچه گوسفند تا قبل ازشش ماهگی آراسته ونیکو آراسته ونیکو
تری، نمناکی، رطوبت، طراوت جوانی کلمه جواب، آری کلمه جواب، آری
بوقت بموقع مقابل بیگاه، صبح زود هنگام فجر. یا بگاه تر. زودتر
دریدن و پاره کردن، مکه معظمه
ترکی جامه بند نیفه پتیر بلغنده بسته بنگرید به بغچه دستمال بزرگی که در آن جامه و انواع قماش پیچند
پشه یک پشه گاو تخمی گاونری که از آن برای تولید مثل استفاده میکنند
جمعی که بر اصناف حرف و صنعت و رعیت بندند و مالیات و بدهی آنها