شخصی را گویند که پیوسته لباس خود را ضایع کند و چرک و ملوث گرداند. (برهان قاطع). پلید. چرکین. (آنندراج). پچل. چرکین. - بچل بودن، چرکین بودن و ملوث بودن لباس. (ناظم الاطباء). و رجوع به پچل شود، حیوان موهوم که بچه خورد. آل. (یادداشت مؤلف). سبعی که بچه ها را رباید و خورد، بواسیر لحمی رحم. (یادداشت مؤلف) ، سخت مولع به پسران. (یادداشت مؤلف)
شخصی را گویند که پیوسته لباس خود را ضایع کند و چرک و ملوث گرداند. (برهان قاطع). پلید. چرکین. (آنندراج). پچل. چرکین. - بچل بودن، چرکین بودن و ملوث بودن لباس. (ناظم الاطباء). و رجوع به پچل شود، حیوان موهوم که بچه خورد. آل. (یادداشت مؤلف). سبعی که بچه ها را رباید و خورد، بواسیر لحمی رحم. (یادداشت مؤلف) ، سخت مولع به پسران. (یادداشت مؤلف)
پهلو، کنار، آغوش، بر بغل زدن: بغل گرفتن، کسی را دو دستی در آغوش کشیدن بغل کردن: کسی را در آغوش گرفتن بغل گشودن: آغوش باز کردن، دست ها را از هم باز کردن برای در آغوش کشیدن کسی
پهلو، کنار، آغوش، بر بغل زدن: بغل گرفتن، کسی را دو دستی در آغوش کشیدن بغل کردن: کسی را در آغوش گرفتن بغل گشودن: آغوش باز کردن، دست ها را از هم باز کردن برای در آغوش کشیدن کسی
یکی از پاسگاههای مرزی بخش موسیان دشت میشان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) ، محافظ و نگهبان بچه، حامله. آبستن. (ناظم الاطباء). زنی که بچه دارد. زن حامله. (آنندراج). باردار. حامل: زهدانکتان بچۀ بسیار گرفته پستانکتان شیر بچه دار گرفته. منوچهری. ناقۀ مصیاف، ماده شتر بچه دار. (منتهی الارب)
یکی از پاسگاههای مرزی بخش موسیان دشت میشان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) ، محافظ و نگهبان بچه، حامله. آبستن. (ناظم الاطباء). زنی که بچه دارد. زن حامله. (آنندراج). باردار. حامل: زهدانکتان بچۀ بسیار گرفته پستانکتان شیر بچه دار گرفته. منوچهری. ناقۀ مصیاف، ماده شتر بچه دار. (منتهی الارب)
فرانسوی بم نشان یکی از علامات تغییر دهنده است که قبل از نوتها گذارده شود. ای علامت صدای نوت را نیم پرده پایین میاورد. بعبارت دیگر صدای نوت را نیم پرده بم میکند مقابل دیز
فرانسوی بم نشان یکی از علامات تغییر دهنده است که قبل از نوتها گذارده شود. ای علامت صدای نوت را نیم پرده پایین میاورد. بعبارت دیگر صدای نوت را نیم پرده بم میکند مقابل دیز
این واژه راعمید در پیوند باحلال تازی دانسته محمد معین آن را در فرهنگ فارسی خود نیاورده واژه نامه های تازی به گفته فراهم آورنده غیاث هیچ یک این واژه رانیاورده اند و به درستی نیز نشان داده است که این واژه همان بهل پارسی برابربا} رها کن و بگذر {است بهل
این واژه راعمید در پیوند باحلال تازی دانسته محمد معین آن را در فرهنگ فارسی خود نیاورده واژه نامه های تازی به گفته فراهم آورنده غیاث هیچ یک این واژه رانیاورده اند و به درستی نیز نشان داده است که این واژه همان بهل پارسی برابربا} رها کن و بگذر {است بهل