جدول جو
جدول جو

معنی بچریین - جستجوی لغت در جدول جو

بچریین
چریدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارسین
تصویر بارسین
(پسرانه)
زاده خدای ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارشین
تصویر بارشین
(پسرانه)
در اصطلاح مردم فارس، درختچه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بورچین
تصویر بورچین
(دخترانه)
غزال، مرغابی ماده (نگارش کردی: بورچین)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برچیدن
تصویر برچیدن
به هم زدن و از میان بردن یک شرکت، حکومت و مانند آن، برهم پیچیدن و جمع کردن بساط و دستگاهی، دانه دانه برداشتن چیزی از روی زمین، برگزیدن و برداشتن چیزهای مرغوب و پسندیده از میان تودۀ چیزی، دانه چیدن مرغ از روی زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدآیین
تصویر بدآیین
بدکیش، گمراه، ملحد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارگین
تصویر بارگین
پارگین، گودالی که آب های کثیف و گندیده در آن جمع می شود، منجلاب، گندآب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
فرود آمدن قطره های آب، دانه های برف یا تگرگ از آسمان، فروریختن چیزی مانند باران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارگین
تصویر بارگین
پارگین
فرهنگ لغت هوشیار
ر (بارید بارد خواهد بارید ببار بارنده باران باریده بارش باراندن بارانیدن) فرود آمدن باران برف تگرگ و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدآیین
تصویر بدآیین
بد اخلاق، بدخوی وکافر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برچیدن
تصویر برچیدن
برگزیدن، منتخب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحریان
تصویر بحریان
دریاییان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برچیدن
تصویر برچیدن
((~. دَ))
دانه چیدن، برگزیدن، جمع کردن، تعطیل کردن، منحل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
((دَ))
فرود آمدن باران، برف، تگرگ و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برچیدن
تصویر برچیدن
منحل کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
Pelt, Rain
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دریدن، پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چشیدن، مزه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
فروچکیدن، چکیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
مکیدن، مک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
غریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بریدن قطع کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
обрушиваться , дождить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
prasseln, regnen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
литися , дощити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
lać intensywnie, padać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
倾泻 , 下雨
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
chover intensamente, chover
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
piovere a dirotto, piovere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از باریدن
تصویر باریدن
llover intensamente, llover
دیکشنری فارسی به اسپانیایی