سودن. (اوبهی). سائیدن و سوهان کردن، زدودن و صیقل کردن و جلا دادن، اره کردن، خرد کردن، نرم کردن، فرسودن، اندودن، دریافتن، فهم کردن و ادراک کردن، حل کردن و گداختن در آب، لمس کردن و دست مالیدن. (ناظم الاطباء) : چون سه جزو ترکیب کنند یکی میانگین و دو کرانگین... پس هر یکی از این دو کرانگین چیزی را بساود از میانگین که آن دیگر نساود. (دانشنامۀ علایی ص 77، از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، صاف کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به سائیدن و سابیدن و ساییدن شود
سودن. (اوبهی). سائیدن و سوهان کردن، زدودن و صیقل کردن و جلا دادن، اره کردن، خرد کردن، نرم کردن، فرسودن، اندودن، دریافتن، فهم کردن و ادراک کردن، حل کردن و گداختن در آب، لمس کردن و دست مالیدن. (ناظم الاطباء) : چون سه جزو ترکیب کنند یکی میانگین و دو کرانگین... پس هر یکی از این دو کرانگین چیزی را بساود از میانگین که آن دیگر نساود. (دانشنامۀ علایی ص 77، از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، صاف کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به سائیدن و سابیدن و ساییدن شود
بساویدن. دست مالیدن. دست سودن. لمس کردن: مر گوهرخرد را نپساود نه هیچ مدبّری نه شیطانی. ناصرخسرو. ، مستی کردن. (برهان قاطع). اما در این معنی ظاهراً مصحف مس کردن است
بساویدن. دست مالیدن. دست سودن. لمس کردن: مر گوهرخرد را نپساود نه هیچ مدبّری نه شیطانی. ناصرخسرو. ، مستی کردن. (برهان قاطع). اما در این معنی ظاهراً مصحف مس کردن است
پساویدن. تماس پیدا کردن. بسودن. لمس کردن. (واژه های نو فرهنگستان ایران). متعدی آن بسایانیدن. امساس. (منتهی الارب) : بروغن و آب که اندر جام کنی یک با دیگر نیامیزد و لکن ببساوند بر سطح میان ایشان. (التفهیم). مر گوهر خرد را نبساود نه هیچ مدبری و نه شیطانی. ناصرخسرو. چنان درشت مباش که هرگزت بدست نبساوند. (منتخب قابوسنامه ص 40)
پساویدن. تماس پیدا کردن. بسودن. لمس کردن. (واژه های نو فرهنگستان ایران). متعدی آن بسایانیدن. امساس. (منتهی الارب) : بروغن و آب که اندر جام کنی یک با دیگر نیامیزد و لکن ببساوند بر سطح میان ایشان. (التفهیم). مر گوهر خرد را نبساود نه هیچ مدبری و نه شیطانی. ناصرخسرو. چنان درشت مباش که هرگزت بدست نبساوند. (منتخب قابوسنامه ص 40)