جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پساویدن

پساویدن

پساویدن
لمس کردن، دست مالیدن، دست زدن به چیزی
پَرماسیدن، بَساویدن، بِپسودن، بِبسودن، پَسودن، بَساو، سودن، پَرواسیدن، بِسودن، پَرماس، بَرماسیدن
پساویدن
فرهنگ فارسی عمید

پساویدن

پساویدن
بساویدن. دست مالیدن. دست سودن. لمس کردن:
مر گوهرخرد را نپساود
نه هیچ مدبّری نه شیطانی.
ناصرخسرو.
، مستی کردن. (برهان قاطع). اما در این معنی ظاهراً مصحف مس کردن است
لغت نامه دهخدا

بساویدن

بساویدن
لمس کردن، دست مالیدن، دست زدن به چیزی
پَرماسیدن، پَساویدن، بِپسودن، بِبسودن، پَسودن، بَساو، سودن، پَرواسیدن، بِسودن، پَرماس، بَرماسیدن
بساویدن
فرهنگ فارسی عمید