- بَعِيس
- چند، ناراضی
معنی بَعِيس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جانشین، جایگزین
بی امید، او ناامید می شود
بازی، بازیگوش
رهبر گروه، رهبر
شاد، خوشحال، شادمان
ارزان
رئیس، رئیس جمهور
خوٰار و زشت، شرور
بخیل، خسیس
ولخرجی، مسرف
بی کلام، سعادت
بی ضرر، بی گناه، سادگی
درخشش
پایه ای، اساسی، خام، مینیمالیست، ساده
وحشی، زشت
دوربین، بصیرتی، عمیق، دلپذیر
تنبل، کند
آخرین بودن، او ماند، ماندن
دست نخورده، اوایل
شیوا، فصیح
درخشان، زرق و برق دار
زرق و برق دار، جشن
آگاهی