- بویه
- نفحه
معنی بویه - جستجوی لغت در جدول جو
- بویه (دخترانه)
- آرزو
- بویه
- امیدواری، آرزومندی
- بویه
- آرزو، امید، چشمداشت، آرمان، خواهش، درخواست
برای مثال که را بویۀ وصلت ملک خیزد / یکی جنبشی بایدش آسمانی (دقیقی - ۱۰۷)
- بویه ((یِ))
- آرزومندی، آرزو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث نبوی
معطر
ظاهر، سطح
مقوله
آفریدگان، آفریده، خلق
رنج، مصیبت
دلخواه
بازمانده، بقیه چیزی، مانده
زن شوهر مرده
شکاف جامه ای که دوخته شود، دوخت دراز و طولانی، شلال
شالوده
مانده، دیگر
جنبه، وجه
هدهد
فطرت، نهاد، وجود
بوئیدن و احساس بو کردن
مخصوصاً، خصوصاً
دارای بو، خوشبو معطر
دخترک: جدا بریده خرسنگماهی
کلمه تمنی کاشکی کاش، کلمه استثنا مگر، امید
رگبار
محل فروش نوشابه و مواد خوراکی در رستورانها و اماکن عمومی
پارسی تازی شده بوته
روشن و تابان
تماس لبهای کسی بر لب گونه دست و پای دیگری یا چیزی مقدس از روی محبت و احترام بوس قبله ماچ
ملح آبدار برات سدیم که فرمول شیمیایی آن میباشد. وزن مخصوصش 7، 1 و سختیش بین 2 تا 5، 2 است. بوره طبیعی مزه گس دارد تنگار ملح الصناعه. براکس، شکر سفید
وجود داشته موجود، واقع شده حادث گشته
به روش به گونه ی