- بویا
- معطر
معنی بویا - جستجوی لغت در جدول جو
- بویا
- دارای بو، خوشبو معطر
- بویا
- دارای بوی خوش، خوش بو
- بویا
- خوشبو، معطر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بوی کننده
بویا، دارای بوی خوش، خوش بو
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
روینده، رؤیا، مجموعه ای از تصاویر افکار و احساسات که در حالت خواب بطور غیرارادی از ذهن می گذرد، آنچه واقعیت ندارد و فقط در عالم خیال می یابد
لازم، واجب
نفحه
مثل اینکه
آنچه مورد احتیاج باشد ضرور واجب لازم
فعال
آشی که از بن کوهی پزند
بوئیدن و احساس بو کردن
شرابی که از آرد برنج و ارزن و جو سازند
حصیری که از نی شکافته مخصوص سازند
ماه پروین از گیاهان
امیدواری، آرزومندی
آنچه در خواب بینند، تیناب خومر
جوییدن، جویان جستجو کننده، جوینده
رونده، دونده
جامسه ژاژاک لوبیای چینی از گیاهان پشمه لوبیا (گویش گیلکی)
آنچه شخص در خواب می بیند، حلم، بوشاسب، بشاسب، بوشپاس، گوشاسب،
آنچه واقعیت ندارد
رؤیای صادق (صادقه): حقایقی که در خواب دیده می شود
آنچه واقعیت ندارد
رؤیای صادق (صادقه): حقایقی که در خواب دیده می شود
گوینده، سخنگو، واضح، رسا، مثل اینکه، گوییبرای مثال گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب / کآشوب در تمامی ذرات عالم است (محتشم - ۵۳۳)
فرشی که از نی شکافته می بافند، حصیر، بلاج
آرزو، امید، چشمداشت، آرمان، خواهش، درخواست برای مثال که را بویۀ وصلت ملک خیزد / یکی جنبشی بایدش آسمانی (دقیقی - ۱۰۷)